تبعیض را پایانی نیست؛ قصه زندگی یک دگرباش اهل فراه

فراه

فراه، در غرب افغانستان و در همسایگی ایران است. زمین حاصلخیزش در افغانستان بسیار مشهور است و جمعیت نیم‌میلیونی‌اش عمدتا کشاورز هستند. در ماه‌های گذشته فراه شاهد خونین‌ترین درگیری‌ها میان جنگجویان طالبان با نیروهای نظامی افغانستان بوده است.سارا، متولد فراه است و ساکن در آن نقطه از افغانستان.

او تفاوتش با بقیه را از همان کودکش متوجه شد! در نظر خانواده و جامعه او مرد به دنیا آمده بود و باید در کلیشه مردانه در جامعه افغانستان می‌زیست. اما او یک زن ترنس بود. آرتمیس اکبری، خبرنگار رادیو رنگین‌کمان در امور افغانستان، در گفتگو با سارا پای حرفش نشسته است.

بخش اول گفتگو با سارا

بخش دوم گفتگو با سارا

 

آرتمیس: «سلام سارا جان. خیلی خوش آمدی به برنامه «اینجا پامیر» ممنون می‌شوم خودت را برای‌مان معرفی کنی».

سارا: «سلام. تشکر از برنامه شما. نام من سارا است. ۲۴ سال سن دارم و در ولایت فراه زندگی می‌کنم».

آرتمیس: « سارا جان کمی از خودت بگو ؟»

سارا: « من از همان طفولیت با بقیه تفاوت داشتم . پشت این تفاوت‌ها می‌گشتم و در سنین ۱۲ سالگی از طریق یک کتاب در کتاب‌خانه در مورد این مسئله اطلاع پیدا کردم. از اینکه خودم را کشف کرده بودم خیلی خوشحال شده بودم. چون فکر می‌کردم با بقیه تفاوت دارم و مثل من کسی دیگری نیست و از این موضوع زیاد رنج می‌بردم. بسیار خوشحال شدم از این کشفی که در مورد خود کردم. بعد من با مشاور مکتب خود این موضوع را در میان گذاشتم. مشاور مکتب بسیار استقبال کرد. به من گفت با مادر‌ت به این آدرس مرکز مشاوره که می‌دهم بیا. اول من خیلی خرسند شدم از رفتارش اما وقتی رفتم، رفتاری شد که اصلا قابل گفتن نیست. ابتدا از من سوالات کتبی شد و من جواب دادم. چند فرم هم پر کردم و بعد از من خواستند تا به سوالات شفاهی جواب بدهم. بعد به من گفت شما بیرون باشید تا من همراه مادرت گپ بزنم. وقتی که مادرم ده یا دوازده دقیقه آنجا رفت و گپ زد، موقع خروج از آنجا بسیار در خشم بود و همراه من گپ نمی‌زد. من زیاد کنجکاو بودم و سوال کردم. تا شب در خشم بود و جواب نداد. اما من اصرار کردم و مادرم به من گفت که مشاور گفته بچه (پسر) شما از دست رفته و بهتر است شما مواظب دخترهای خود باشید. دقیقا همین جمله را دو بار تکرار کرد. چند ماه پیش هم دوباره همین بحث شد و مادرم گفت مشاور گفته بچه شما از دست رفته و بقیه فرزندهای خود را دریابید. واکنش آنها تمسخر آمیز بود. آن‌ها به من می‌گفتند تو مثل نجیب هستی و خوش داری آرایش کنی. اما آنها درک نمی‌کردند. آنها حتی از افراد همجنسگرا از لفظ زشت “همجنسباز” استفاده می‌کردند. این مسئله همراه زن‌های خانواده مطرح شده بود. به مردهای خانواده‌ام کسی چیزی نگفت. مطمئن هستم اگر همراه آنها متوجه می‌شدند واکنش بدتر و غیرقابل کنترل‌تری می‌داشتند. خانواده‌ام مرا مجبور ساختند همراه یک دختر ازدواج کنم. در ابتدا من زیاد مقاومت کردم. آنها گوش نکردند و به من گفتند برای ما مهم نیست که تو جواب مثبت بدهی یا جواب منفی و ما کار خودمان را انجام می‌دهیم. بعد از یک مدت شیرینی‌خوری (جشن عروسی و یا نامزدی) انجام شد اما جنجال پیش آمد و آنها پا پس کشیدند. آن موقع شانس آوردم وگرنه الان یک زندگی فلاکت‌بارتر از الانم می‌داشتم».

آرتمیس: « سارا جان برای شنوندگان ایرانی‌مان باید بگویم که در افغانستان کلمه “بچه” معنی “پسر” را می‌دهد اما در ایران این کلمه معنی “فرزند” می‌دهد. شیرینی خوری” هم معنی جشن عروسی یا جشن نامزدی می‌دهد.

سارا متاسفانه در افغانستان  مشاور و روانشناس خیلی کمی پیدا می‌شود که درباره ترنس‌ها آگاهی داشته باشند و مشاوره صحیح بدهند. متاسفم بابت مشکلاتی که داشتی. سارا جان به غیر از مشاور مکتب‌ات آیا افراد دیگری هم در مکتب یا مدرسه از ترنس بودن تو خبر داشتند؟ به طور کلی به عنوان یک ترنس چه چالش‌هایی در زمان تحصیلاتت داشتی؟»

سارا: «در ابتدا من خودم از هم‌صنفی‌های خودم گوشه گیری می‌کردم. من تحصیلات ابتدایی‌ام را در ایران به اتمام رساندم. هم‌صنفی‌هایم مرا زیاد آزار می‌دادند. روی من نام می‌ماندند. حتی در میان گپ‌هایشان و شوخی‌های جنسی‌شان نام مرا می‌گرفتند و برخورد زشتی داشتند. من همراه آنها نیز برخورد می‌کردم. شوخی‌های دستی همراه من می‌شد. به بدن من دست می‌زدند. بغل می‌کردند. من هم برخورد می‌کردم و حتی سیلی می‌زدم یا به اداره مکتب مراجعه می‌کردم. حتی مثلا اگر من در کلاس سوالی را از استاد مطرح می‌ساختم بچه‌های پشت سر به من “اوا خواهر” می‌گفتند. یا در همین افغانستان “ایزک” می‌گفتند. از نام‌های دیگر هم برای من استفاده می‌کردند، مثلا “زنیکه سلیطه” و “پیرزال” می‌گفتند. اما من تحصیلات خودم را  تا لیسانس خلاص کردم در رشته زبان انگلیسی با نمره اول از پوهنتون (دانشگاه) فارغ شدم. با وجود مشکلاتم در سطح مکتب از سوی هم‌صنفی‌هایم، آزار و اذیت چه از سمت دختران و چه از سمت پسران من توانستم با موفقیت به پایان برسانم و چیزی مانع تحصیلاتم نشد تا مقطع لیسانس. من هدف داشتم و می‌خواستم تا به هدفم برسم. می‌خواستم خودم را اثبات بسازم که من می‌توانم. اما در مقطع ماستری (فوقلیسانس) مانع تحصیلاتم شدند. چون بورسیه به من تعلق نگرفت  با وجود اینکه من نفر اول شده بودم. بورسیه به کسانی هم تعلق گرفت که نفر چهارم و پنجم شده بودند اما به منی که نفر اول بودم تعلق نگرفت. همیشه این سوال برایم مطرح بود که چرا بورسیه به من تعلق نگرفت. شاید به خاطر اخلاق و رویه متفاوتم بود که از طرف مدیر فاکولته (دانشکده) بورسیه به من تعلق نگرفت».

آرتمیس: « سارا جان خیلی متاسفم که نتوانستی تحصیلات‌ات را ادامه بدهی و مورد تبعیض قرار گرفتی. متاسفانه این چنین تبعیض‌ها در سیستم آموزشی افغانستان بسیار زیاد است. مثلا بارها شندیدم و دیده‌ایم که افراد به خاطر قومیت‌ یا جنسیت‌شان  مورد تبعیض قرار گرفتند و هیچ برخوردی با متخلفین صورت نگرفته.

سارا جان لازمه معانی کلماتی را بگم برای شنوندگانی که به فارسی ایرانی‌ صحبت می‌کنند. “پوهنتون” یعنی دانشگاه، “ماستری” یعنی مقطع فوق لیسانس و “فاکولته” یعنی دانشکده.

ممنون از شما شنونده‌های عزیز که تا اینجای برنامه «اینجا پامیر» همراه ما بودید. می‌خواهم قبل از اینکه برنامه‌مون رو ادامه بدم، راه‌های ارتباطی با رادیو رنگین کمان را بگم که اگه انتقاد، پیشنهاد و یا حرفی داشتید به ما بگید:

آرتمیس: «سارا جان آیا شاغل هستی؟ اگر شاغل هستی، در محیط کار چه چالش‌هایی داشتی و داری؟»

سارا: « من به‌خاطر هزینه‌های زندگی و فاکولته (دانشگاه) مشغول به کار شدم. من از طرف شب درس می‌خواندم و از طرف روز کار می‌کردم. من در یکی از شعبات دولتی وظیفه گرفتم. من همراه همان اشخاصی که در آن دفتر بودند، مشکلات زیادی داشتم. مدیر من از من خواسته‌های نابجایی داشت که من علاقه‌ای نداشتم تا به خواسته‌هایش پاسخ بدهم. خب خودتان بهتر می‌دانید که محیط کاری افغانستان محیط امنی برای دختر و بچه نیست. مشکلات زیادی برای من خلق می‌کردند. حاضری‌های من را غایب می‌زدند. مرا به بخش کارهای سخت و اجباری می‌فرستادند. بالاخره مجبور شدم به همان خواسته مدیرم تن بدهم. اما من از او بدم می‌آمد. اصلا علاقه نداشتم با همچین آدمی رابطه داشته باشم. در نهایت از آن وظیفه‌ام برآمدم و استعفا دادم. در وظیفه جدیدی که پیدا کرده بودم شرایط جور دیگری بود. از من می‌خواستند تا امضای حاضری خود را در دفتر مرکزی می‌زدم اما در دفتر منطقه دیگری کار کنم. اما من قبول نمی‌کردم چوت در آن منطقه امنیت نبود و منطقه ناامنی برای کارکنان دولتی بود. اما آنجا هم جنجال زیاد داشتم و مدیر آنجا هم خواسته جنسی خودش را از من مطرح ساخت. ولی من خسته شدم و شکایت کردم از دست این رئیس جدیدم. اما این شکایتم بر علیه خود من به کار رفت. من را بندی (زندانی) ساختند و به من گفتند تا شکایت خودت را پس نگیری در بند می‌مانی. من ده روز در محبس بودم. از طرف دولت فشار زیادی بر من آمد که من وظیفه خودم را ترک و شکایتم را پس بگیرم. من در این ده روز شکنجه بسیار شدم چه از طرف کارمندان محبس (زندان)، چه از طرف دولت و چه از طرف فامیلم. من حتی در آن ده روز ترک خوردن غذا کردم یعنی همان اعتصاب غذا کردم. بالاخره من بعد از ده روز آزاد شدم. در این مدت مایکل لانگو خبرنگار گاردین خیلی به من کمک کرد».

آرتمیس: «خیلی متاسفم بابت مشکلات و سختی‌هایی که پشت سر گذاشتی سارا جان. امیدوارم مشکلات این چنینی برایت پیش نیاید عزیزم. سارا همان‌طور که اشاره کردی که در سطح خانواده و جامعه مورد تبعیض قرار گرفته بودی و آزار دیدی. در مورد دولت و قانون افغانستان برای‌مان بگو. اینکه آیا قوانینی برای حمایت از ترنس‌ها در  افغانستان وجود دارد؟»

سارا: «نه تنها در قانون افغانستان از ترنس‌ها و همجنسگرایان حمایت نشده بلکه قوانینی علیه این اشخاص به کار رفته که بسیار ناعادلانه است. به طور مثال اگر دو همجنس یک‌جا شوند، حداقل سه سال حبس دارد که این قانون بسیار ناعادلانه است. قانون روشن و شفافی برای ترنس‌ها وجود ندارد. برخورد قانون بسیار برخورد سلیقه‌ای است. کسانی که با قانون سروکار دارند و مجری قانون هستند از این برخورد سلیقه ای بسیار بهره می‌برند. من در طول این ده روزی که در محبس بودم واقعا وحشتناک بود. هرکس از رئیسم حرف می‌برد و همه به حرف‌هایش گوش می‌دادند. شاید در مورد تذکره‌های الکترونیکی (کارت ملی الکترونیکی) اطلاع داشته باشید. تذکره، هویت یک شخص نسبت به یک سرزمین است. در تذکره الکترونیکی در بخش جنسیت جایی برای سایر موارد وجود ندارد. در تذکره شخص باید یا مرد باشد یا زن. در صورتی‌ که هستند اشخاصی که نه مرد و نه زن هستند یا اشخاص دیگر با هویت‌های دیگر. اما قانون به صراحت گفته است که در چوکات( چارچوب) و در مرز و حدود این سرزمین، فقط مرد و زن حق شناسایی و حق داشتن تذکره دارند. در قانون اشخاصی مثل ما به رسمیت شناخته نشده و ما هیچ حق و حقوقی نداریم».

آرتمیس: «ممنون بابت توضیحات‌ات سارا جان. سارا با توجه به توضیحات‌ات که گفتی هیچ قانونی در حمایت از ترنس‌ها وجود ندارد، اگر در افغانستان یک شخص ترنسی بخواهد عمل‌های موسوم به عمل تطبیق جنسیت را انجام دهد چه کار می‌کند؟»

سارا: « در مورد عمل‌های بازتایید جنسیت از این طرف و آن طرف معلومات زیادی کسب کردم. متاسفانه این عمل در افغانستان صورت نمی‌گیرد. این موضوع یک موضوع طویل مدت است. شخص حدود دو سال تحت هورمون تراپی و نظر داکتر قرار می‌گیرد که چنین مرکزی در افغانستان وجود ندارد. اگر هم وجود داشته باشد کسی به خاطر هزینه‌های بالای آن نمی‌توانند تحت نظر داکتر قرار بگیرند و عمل تطبیق جنسیت را انجام بدهند. حتی در این حوزه هم در حق ما ظلم صورت گرفته. ما باید به کشورهای همسایه مثل ایران و پاکستان یا کشورهای دیگر مثل هند سفر کنیم. مجبوریم در آن کشورها هزینه‌های سرسام آوری پرداخت کنیم تا این دو سال دوره هورمون تراپی خلاص شود. بعد از این مرحله، شخص تازه در مرحله صفر قرار می‌گیرد از لحاظ مالی. بعد از این دوره هم باید عملیات‌های دیگری انجام شود که نه حمایت فامیل وجود دارد، نه حمایت قانون وجود دارد و نه کمک مالی از طرف دولت داده می‌شود. در ایران حداقل ترنس‌ها به رسمیت شناخته و حمایت می‌شوند و این عمل‌ها انجام می‌شود اما در افغانستان نه».

آرتمیس: «سارا جان در ایران درست است که این عمل‌ها انجام می‌شود اما متاسفانه در قوانین ایران شکاف‌های قانونی بسیاری وجود دارد. ترنس‌های ایرانی همانند ترنس‌های افغانستانی حمایت قانونی ندارند و مورد تبعیض قرار می‌گیرند. حتی در این زمینه در رسانه‌ها آگاهی‌رسانی نمی‌شود. بارها در ایران همجنسگرایان یا دوجنسگرایان به اجبار تن به این عمل‌ها دادند.»

آرتمیس: «سارا جان به طور کلی ترنس‌های افغانستانی، با چه چالش‌هایی در سطح خانواده، جامعه، دولت و از طرف شورشیان طالبان روبرو هستند؟»

سارا: « خب خطرات بسیار زیادی در افغانستان وجود دارد. از طرف طالبان خطر سنگسار، تیرباران و خراب شدن دیوار بر سر ترنس وجود دارد. از طرف دولت، اگر دو شخص همجنس حتی با رضایت هم رابطه داشته باشند، سه سال بندی (زندان) وجود دارد. از طرف خانواده باید بگم که اقدام از طرف پدر خانواده، رئیس فامیل و کلان‌تر (بزرگ‌تر) خانواده وجود دارد که حتی ممکن است آن ترنس را به قتل برسانند چون‌که آن ترنس یک لکه ننگ و مایه شرمساری است برای آن فامیل. جامعه افغانستان هم ترنس‌ها را نمی‌پذیرند. اطلاعات کافی ندارند و این مسئله برای جامعه گفته نشده است. آموزش داده نشده است. این جامعه به شدت زن ستیز و جنسیت‌زده است».

آرتمیس: « سارا تو در برنامه قبل گفته بودی که در ایران زندگی و تحصیل کردی. همان‌طور که خودت بهتر می‌دانی پناهجویان افغانستانی زیادی در ایران زندگی می‌کنند و یا عده‌ی زیادی از شهروندان افغانستانی قصد مهاجرت به ایران را دارند که در بین آن‌ها دگرباشان جنسی و جنسیتی هم هستند. به نظرت اگر مهاجرت کنند شرایط آن‌ها در ایران بهتر خواهد شد یا نه؟» 

سارا: «بله تا حدودی امکان داره زندگی ‌ال‌جی‌بی‌تی‌هایی که به ایران می‌روند بهتر شود. البته کمی بهتر شود. همان‌طور که شما می‌دانید حکومت ایران یک حکومت مذهبی، بسته و متحجر است. این مسئله برای آن‌ها پذیرفته شده نیست. شما شاید بدانید که رئیس جمهور سابق ایران، محمود احمدی نژاد قبلا گفته بود که ما چنین مسئله‌ای در ایران نداریم. او همه چیز را کتمان کرد. ‌ال‌جی‌‌بی‌تی‌ها در ایران شرایط سختی دارند. دولت رفتار خشنی با آن‌ها دارند. ملت هم آن‌ها را نمی‌پذیرند و رفتار بسته و بدی دارند. البته نه به اندازه مردم افغانستان اما آن‌ها هم رفتار بد خودشان را با ال‌جی‌بی‌تی‌ها دارند. افغان‌ها در ایران هیچ ارزشی ندارند و از شرایط انسانی مناسبی برخوردار نیستند. مورد تحقیر قرار می‌گیرند. از لحاظ کاری استثمار می‌شوند و هیچ قانونی برای حمایت از پناهندگان افغان وجود ندارد. افغان، افغان است. چه ترنس باشد  و چه استریت. هیچ ارزشی ندارند و حتی شهروند درجه دو هم حساب نمی‌شوند».

آرتمیس: «دقیقا. در ایران قوانینی در حمایت از پناهجویان افغانستانی وجود ندارد و افغانستانی‌های ساکن ایران شرایط خیلی سخت و دشواری دارند. اتفاقا گزارش سازمان IOM7 ، سازمان جهانی مهاجرت را می‌خواندم که در سال ۲۰۲۰ هشتصد‌هزار شهروند افغانستانی و در سال ۲۰۱۹ هم هفتصد و پنجاه هزار  نفر به صورت داوطلبانه از ایران خارج شدند، که با توجه به این آمار می‌توانیم برداشت کنیم که شرایط سخت ایران باعث شده که پناهجویان افغانستانی دیگر تمایلی برای ادامه زندگی در آن‌جا را نداشته باشند و به کشورهای دیگر مهاجرت می‌کنند. در عین حال با وضعیت کنونی، ایران هم کشور مناسبی برای اقامت دائم به حساب نمی‌آید. 

 سارا در مورد خودت برای‌مان بگو که با توجه به شرایط سختی که در افغانستان داری، آیا تو هم قصد مهاجرت به کشور دیگری را داری؟»

سارا: « قطعاً آرزو دارم از این کشور بروم و بتوانم به یک کشور بهتر بروم. اما در این کشور یک نوع بی‌قانونی و عدم ثبات وجود دارد. در هر زمینه مخصوصا در گرفتن ویزا. من برای ویزای ترکیه اقدام کردم. خرید ویزای ترکیه در بازار سیاه سه هزار دلار است و از طریق قانونی ۵۰ هزار دلار باید در حسابم داشته باش. من اگر اینقدر پول می‌داشتم که نیازی نبود از بازار سیاه ویزای ترکیه را بخرم. برای هندوستان هم اقدام کردم که سه هزار دلار در حساب باید می‌داشتم. در هندوستان هم مشکلات زیادی وجود دارد. در آنجا هم به پرونده‌های پناهندگی رسیدگی نمی‌شود. خانواده‌هایی هستند که ده یا دوازده سال در آنجا زندگی می‌کنند و مشکلات زیادی دارند اما به آنها رسیدگی نمی‌شود. طرف اروپا هم اقدام کردم. زمانی که مرز آلمان باز شد من هم اقدام کردم البته اقدام غیرقانونی. می‌خواستم سمت ایران بروم و از آنجا به ترکیه و از ترکیه به اروپا. که نمی‌دانم شاید از بدشانسی و کم بختی من بود که در مرز ترکیه، پاسداران (مرزبانان) ایرانی من را دستگیر کردند و به افغانستان برگرداندند. من در مرز هم اعتراض کردم که شما ایرانی هستید و چه‌کار دارید که من به ترکیه می‌روم و به من گفتند که اگر به ترکیه بروی سربازان ترکیه تو را می‌کشند. من هم گفتم خب بکشند، بهتر از این است که به افغانستان بروم. آنجا من را لت و کوب کردند. توهین کردند. 

من سمت اروپا روان بودم و روان هستم اما به خاطر کرونا فعلا مرز‌ها بسته است. اما امیدوارم بتوانم از این کشور خارج شوم. از این بدن خارج شوم. و زندگی یک انسان معمولی را در پیش بگیرم».

آرتمیس: «متاسفم سارا جان بابت مشکلات و سختی‌هایی که داشتی. امیدوارم بتوانی در آینده از یک مسیر قانونی و امن اقدام کنی و به یک کشور بهتر سفر کنی و به هدفت برسی. مهاجرت قانونی مشکلات خاص خودش را دارد، چه برسد به خطراتی که در مهاجرت‌های غیرقانونی وجود دارد و بارها شنیده‌ایم که به قیمت جان افراد تمام می‌شود».

 «سارا جان به نظرت بزرگترین مشکل افغانستان برای  به رسمیت شناختن دگرباشان چیست و  و به نظرت برای رفعش باید چه کار کرد؟»

 

سارا:« خب برای راهکار ارائه دادن باید شناخت دقیقی از محیط افغانستان داشته باشیم. اما متاسفانه محیط افغانستان برای خود حکومت‌داران هم شناخته شده نیست. ثبات و امنیت اگر داده شود، اطلاع رسانی شود، نهاد‌های حقوق بشری اگر حمایت کنند، اوضاع صد فی‌صد بهتر خواهد شد. اما باید به مردم آموزش داده شود تا به آن درک و شعور برسند که نباید کسی را قضاوت کنند. قضاوت کردن وظیفه آن‌ها نیست. بزرگترین مشکلی که اینجا وجود دارد عدم پذیرش مردم است که باید آموزش داده شوند و اطلاع رسانی شود. حمایت‌های قانونی از طرف دولت و نهادهای بین‌المللی وجود داشته باشد. متاسفانه در افغانستان اینقدر مشکلات وجود دارد که موضوعات انسانی را نادیده گرفته می‌شود. نمی‌دانم چرا مردم یک‌دیگر را نمی‌پذیرند و یک اتحاد بین آن‌ها به وجود نمی‌آید. چرا به قوانین و میثاق‌های بین‌المللی پایبند نیستند و به قواعد ۱۴۰۰ سال پیش در یک جامعه بدوی و توسعه نیافته رجوع می‌کنند. خود شما می‌دانید که ال‌جی‌بی‌تی‌ها در کشورهای پیشرفته از آن‌ها حمایت می‌شود اما در افغانستان نه قانون از ما حمایت می‌کند و نه جامعه».

آرتمیس: «امیدوارم آن روز برسد که جامعه ما دگرباشان جنسی و جنسیتی را بپذیرند. اگر در زمینه آگاهی رسانی به جامعه و برای حق قانونی‌مان تلاش کنیم و بجنگیم، قطعا آن روز خواهد رسید. سارا جان سوال آخر را ازت می‌پرسم. چه هدف و برنامه‌ای برای آینده خودت داری عزیزم؟»

سارا: «آرزو و رویاهای زیادی دارم. اولین خواسته من این است که بدنی که می‌خواهم را داشته باشم. خیلی دوست دارم که طب (پزشکی) بخوانم و در پوهنتون رشته طب را بخوانم و یک زندگی ساده و خوب داشته باشم. بسیار علاقه دارم که سرپرستی یک یا دو طفل را به عهده بگیرم. من اطفال را خیلی دوست دارم. می‌خواهم یک حمایت‌کننده  خوب برای اطفال باشم. این آرزو و رویای من است. این رویا و آرزویی است که به خاطرش این شرایط سخت و فلاکت بار را تحمل می‌کنم.

بزرگترین خواسته من برای بقیه دگرباشان این است که ال‌جی‌بی‌تی‌ها زندگی نرمال خودشان را پیش ببرند. زندگی شخصی خودشان را داشته باشند. قانون از آن‌ها حمایت کند نه اینکه مقابل آن‌ها ایستاد شوند. اگر برای یک شخص ال‌جی‌بی‌تی‌ مشکلی خلق شود او حق ندارد شکایت کند. این چی قیسم (چگونه) قانونی است. اگر شکایت کند قانون بر علیه او می‌شود نه طرف او. من آرزوی آزادی گروه ال‌جی‌بی‌تی‌ها را دارم. من آرزو دارم این‌ها بتوانند ازدواج‌های رسمی خودشان را داشته باشند. از شرایط میراث و یا داشتن فرزند محروم نشوند. امیدوارم دولت یک چتر حمایتی برای دگرباشان بسازد. نه اینکه سنگسارشان کند نه اینکه آن‌ها را بندی (زندانی) کند، نه اینکه توهین و تحقیرشان کند. مردم آن‌ها را بپذیرند که آن‌ها گناه نکردند اما مردم ما معلومات ندارند و درک نمی‌کنند. نمی‌شود با مردمی که نمی‌بینند و ندیده‌اند در مورد روشنایی صحبت کنی چون هیچ تصوری ندارند. یک ضرب‌المثل است که می‌گوید اگر در مورد شیرینی بوره یا شکر حرف بزنی اما تا قاشق آن‌ را بر دهانت نگذاری هیچ تاثیری ندارد. مردم ما هم هیچ درک و شناختی ندارند و باید این مسئله برای آن‌ها ارائه شود».

آرتمیس: « امیدوارم به خواسته و اهدافت برسی سارا جان. برایت آرزوی موفقیت و سلامتی دارم. خیلی ممنون که وقت گذاشتی و در مصاحبه با رادیو رنگین‌کمان شرکت کردی».

سارا: « آرتمیس عزیز تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار من گذاشتید و با من هم صحبت شدید. تشکر از اینکه صدای من را از تاریکی شب شنیدید و به گوش بقیه می‌رسانید. من نمی‌دانم به چه زبان و لسانی تشکری کنم چون صدای خاموش ما را زنده کردین. تشکر از برنامه خوب‌تان».

 

برنامه هفتگی اینجا پامیر، برنامه ویژه دگرباشان در افغانستان است که هر سه‌شنبه از رادیو رنگین‌کمان پخش می‌شود. این برنامه از ساعت ۱۰ شب به وقت کابل، روی موج کوتاه رادیویی ۴۱ متر فرکانس ۷۶۰۵ کیلوهرتز، از طریق ماهواره یاهست و شبکه‌های اجتماعی رادیو رنگین‌کمان قابل دریافت است.


There are no comments

Add yours