این صد و سی و هفتمین کوییرپلیره و مهمون این هفته برنامه به گفته خودش یه هنرمند عجیب غریبه که توی رم مشغول تحصیله. خوش اومدی به برنامه کوییرپلیر هلیا جان.
سلام خیلی ممنون. خیلی خوشحالم که من رو دعوت کردید. کلی هیجان دارم. من هلیا هستم. دانشجوی سینما، تلویزیون و رسانه دیجیتال. این بحث یه ذره گستردهست. نقاشی و عکاسی میکنم، ویدیو درست میکنم و در رادیو دانشگاهمون کار میکنم. البته تا قبل از کرونا. فعالیتهای من زیاده.
یه جورایی پس همه کاری میکنی ولی فکر کنم فعلاً بیشتر تمرکزت روی برنامه رادیویی Out of Cast هستش.
آره. البته باز هم میگم تا قبل از این که کرونا بیاد توی رادیو دانشگاهمون کار میکردم، برنامه خودم رو داشتم به همراه هم گروهیهام. یه برنامه سینمایی به اسم Out of Cast. با چند نفر جمع شدیم و یه گروه تشکیل دادیم. با مسئولین دانشگاه حرف زدیم و گفتیم میخوایم برنامه خودمون رو داشته باشیم و فقط راجع به سینما حرف بزنیم. همینطور میخوایم به زبان انگلیسی باشه تا راحت باشیم. چون همه برنامهها به ایتالیایی بود و ما خیلی راحت نبودیم که به زبان ایتالیایی منظور خودمون رو برسونیم و درباره احساساتمون درباره فیلمها حرف بزنیم. برای همین گفتیم برنامه انگلیسی باشه و تا اینجا من میدونم که ما اولین و تنها برنامه انگلیسی رادیو دانشگاهمون هستیم. ما میخواستیم یک پلتفرم داشته باشیم تا بتونیم راجع به عشقمون به فیلمها حرف بزنیم و فیلمها رو عمیقاً کند و کاو کنیم. برنامه ما هر هفته یک تم (قالب) داشت و با اون قالب پیش میرفتیم. اگه بخوام مثال بزنم براتون یک هفته درباره فیلمهای جنگ جهانی اول، یک هفته درباره «کلینت ایستوود» (Clint Eastwood) یا یک هفته درباره فیلمهای آخرالزمانی حرف زدیم. این قالب هر هفته میتونست درباره یک کارگردان یا یک ژانر فیلم باشه و بسته به موضوع هر هفته فیلمها رو آنالیز میکردیم. این کار ماست.
خیلی هم باحاله. به زودی شنوندههای رادیو رنگینکمان میتونن در وبسایت دوجنسگرا منتظر پادکستهای ما باشن. چون قراره یه همکاری داشته باشیم و بشینیم فیلمهای کوییر رو بجوریم و راجع بهشون حرف بزنیم و … فکر کنم خیلی برنامه باحالی میشه و همه میتونن بیان اونجا بهمون گوش بدن.
تو توی این شرایط کرونایی هم بیکار نشستی و یه عالمه فعالیت کردی. من داشتم توی صفحهت میگشتم که دیدم کلی فعالیت کردی. یه کمی بهمون درباره اون فعالیتهات میگی؟
من یه مدت زیادی بود که دوست داشتم توی کانال یوتیوبم گیمپلی (Gameplay) یا Let’s Play Game بذارم. دیدم دوران کرونا زمان خوبیه که بشینم و این کار رو انجام بدم و این تجربه رو داشته باشم. اینطوری شد که دو سه تا Let’s Play Game درست کردم.
یه کمی درباره Gameplay یا Let’s Play Game برای شنوندههامون میگی؟ چون ممکنه آشنایی نداشته باشن که منظورت چیه.
حتماً. Let’s Play Game (بیا بازی کنیم) اینه که یه نفر، اینجا من نوعی، میشینم بازی میکنم. میتونه هر بازی کامپیوتری باشه. خیلی از گیمرها بازیهای کنسولی مثل پلیاستیشن (PlayStation) بازی میکنن، من توی کامپیوترم بازی کردم. هر کاری که من دارم میکنم روی صفحه بازی ضبط میشه و همزمان دوربین رو یه گوشه میگذاری و از خودت فیلم میگیری و عکسالعملها متعلق به همون لحظهاییه که دارم بازی میکنم. این فیلم خودمم هم میذارم یه گوشه صفحه. بینندهها هم میتونن روند بازی کردن من رو ببینن. همزمان بازی و من رو که درحال بازی کردن عصبانی میشم یا حالا اون وسط یه چیزایی میگم. این Gameplay هستش.
ببخشید یهو پریدم وسط حرفت. کدوم بازیها رو بازی کردی؟
بازی Gris رو انجام دادم به خاطر این که خودم قبلاً یه قسمت از Gameplay این بازی رو دیدم و استایل هنری، موسیقی و طراحیش خیلی جذبم کرد. برای همین گفتم باید بشینم و این بازی رو انجام بدم. بهم نخندین ولی Sims 4 هم بازی کردم. من تا حالا Sims بازی نکرده بودم.
من متولد سال ۱۹۹۴ میلادیم. از وقتی چشمام رو باز کردم و کامپیوتر اومده تو زندگیم Sims بوده تا الآن و همین طور هم داره آپدیت میشه.
من همیشه دیدم که بقیه بازی میکنن خودم هیچوقت بازی نکرده بودم.
سیمز خیلی بازی زمانبریه و خیلی حوصله میخواد. یه چیزی که درباره بازی Gris میخوام بگم اینه که توی نقدهای آنلاین خوندم که سازنده این بازی مراحل گذروندن افسردگی رو مثل یک سفر توی بازی زنده کرده و به کمک رنگ این مراحل رو به تصویر کشیده. من خودم این بازی رو بازی کردم و به سلامت روانیم واقعاً کمک کرد برای همین به هر کسی که به بازی کردن علاقه داره پیشنهادش میکنم.
هلیا تو انقدر فعالیتها مختلف داشتی که من نمیدونم برای شنوندهها از کدومش بگم. ولی بیا راجع به فستیوال Prix Italia حرف بزنیم. اول به شنوندههامون بگو که این فستیوال چیه و بعدش برامون از فیلمت توی بخش YLAB بگو.
اول از همه باید بگم Prix Italia یکی از بزرگترین و قدیمیترین مراسمها و جشنوارههای Broadcasting هستش که برای همه رسانهها به خصوص تلویزیون و رادیوس. اصولاً برای رسانههای دیجیتاله. ولی آنقدر قدیمیه که تاریخش برمیگرده به سال ۱۹۴۸ و چیز جدیدی نیست. این جشنواره یک قسمت جدید مخصوص دانشجوها داره که اسمش YLAB هست. پارسال اولین سالی بود که توی Prix Italia در بخش YLAB شرکت کردم. به عنوان دانشجو به ما پیشنهاد میدن ویدیو درست کنیم و با توجه به این که Prix Italia هر سال توی یه شهری برگزار میشه، ما باید اون شهر رو توی ویدیوهامون به نمایش بذاریم و دیدگاه خودمون رو بگیم. من هم پارسال یک ویدیو درست کردم. ویدیوی هر کسی باید بین یک دقیقه تا یک دقیقه و نیم باشه. ویدیو من هم تقریباً یک دقیقه و نیم بود که در واقع رم رو از دید یه «دختر خارجی» به تصویر کشیدم.
خب حالا به عنوان یه «دختر خارجی»، همونطور که خودت، خودت رو معرفی کردی رم چه شکلیه؟
رم قشنگیای خودش رو داره. من اینجا اینقدر ایراد گرفتم که دوستام بهم میگن تو خیلی غر غرویی [خنده] نسبت به رم. ولی مسئله اینه که همه رم رو از دور میبینن ولی زندگی کردن توی رم برای ماها که اینجا میایم و زندگی میکنیم یه مدل دیگهست. یه تجربه جداگانهای داره و مسلماً مثل هر جای دیگه سختیهای خودش رو داره ولی یکی از آزاردهندهترین چیزها توی رم اینه که خیلی بینظمه.
همیشه میگن توریستها از دور چیزهای قشنگ شهر رو میبینن ولی تا به مدت طولانی زندگی نکنی توی اون شهر نمیفهمی یعنی چی. پس خیلی بینظمه به نظرت.
واقعاً. هر کی میاد اینجا میگه وای چقدر این شهر قشنگه. مثلاً زمانی که سوار اتوبوس هستم توریستها رو میبینم و باهاشون حرف میزنم. از هر جایی که اومده باشن بهم میگن که «وای اینجا خیلی قشنگه» منم بهشون میگم «آره خیلی قشنگه ولی امتحان کن و دو روز اینجا زندگی کن میفهمی که چقدر قشنگه»
تو توی این جشنواره Prix Italia توی بخش دانشجویی داوری هم کردی. درسته؟
آره. پارسال برای اولین بار Prix Italia یک بخش دانشجویی رو اضافه کرد. دانشجوها همون محصولاتی رو که توی شاخههای دیگه ارائه شده بود توی قسمت مسابقه به عنوان داور، داوری میکردن. یک جایزه مخصوص هم داشت با عنوان «جایزه ویژه هیئت داوران دانشجویی». من توی این قسمت داوری هیئت دانشجویی شرکت کردم و به انتخاب بقیه دانشجوها که از دانشگاههای دیگه هم بودن، من به عنوان رئیس هیئت داوران دانشجویی انتخاب شدم.
بعد اون سال کدوم محصول رو انتخاب کردید؟
پارسال یه محصول Cross Media توی مسابقه بود. یعنی ترکیبی از پلتفرمها و رسانههای متفاوت که روی یک وبسایت ارائه میشد. انتخاب نهایی ما از کشور هلند و درباره افسردگی بود.
چقدر جالب. مخصوصاً الآن که اونطوری که باید به سلامت روان پرداخته نمیشه و خیلی باید بهش توجه کنیم. چه تجربه باحالی واقعاً. ولی میدونم بین تجربههای باحالت یه تجربه داری روی فرش قرمز فستیوال فیلم رم.
بله. اون هم چه تجربهای.
عکسهات رو که دیدم گفتم وای هلیا از نزدیک «مارتین اسکورسیزی» (Martin Scorsese) رو دیده. یه ذره برامون از تجربهات بگو.
من پارسال برای اولین بار توی فستیوال فیلم رم شرکت کردم. فستیوال فیلم رم خیلی نوپاست. سال ۲۰۰۶ پایه گذاری شده و اون سال اولین سالش بود. این فستیوال معمولاً ده روزه است و هر ده روز نمایش فیلم داره. فیلمها توی سالنهای مختلفی که اون مکان داره پشت سر هم پخش میشن. بعد کنفرانس خبریه و بعدازظهر و شب فرش قرمز. من یادمه یکی دوتا دوست ایتالیایی اونجا پیدا کردم و با هم از این سالن میدویدیم به اون سالن تا بتونیم یک فیلم رو ببینیم. بعد میدویدیم پایین تا برسیم به فرش قرمز و جای خوب بگیریم تا بتونیم عکس خوب بندازیم.
چون فکر کنم خیلی شلوغه همه این عکاسها میان، چی میگن بهشون، Paparazzi ها میان عکس بگیرن.
اصلاً پر آدم میشه. مخصوصاً این که برای ورود به داخل سالن و شرکت در کنفرانس خبری حتماً باید کارت ورودی داشته باشی که ما اسم نویسی کرده بودیم. ولی فرش قرمز یه قسمتهاییش و یه ساعتهاییش، ورود برای عموم آزاد میشد و همه میومدن.
منم اگه بودم میرفتم. [خنده]
مخصوصاً پارسال چون اکران «مرد ایرلندی» (Irish Man) «مارتین اسکورسیزی» بود و خودش هم اونجا بود. دیگه نمیدونی چه خبر شد. خیلی شلوغ شد.
خب بین اون فیلمها، فیلم کوییری هم بود توی جشنواره؟
من تقریباً فکر کنم ۱۵ الی ۱۶ تا فیلم و برنامه شرکت کردم ولی فیلم کوییری نبود.
تو به رم از یک تا ده به مقدار کوییر بودنش و دگرباش دوستانه بودنش چند میدی؟
اوف، خیلی سؤال سختیه. فکر کنم شیش و نیم.
خوبه ولی خب خیلی جای پیشرفت داره.
خیلی جای پیشرفت داره. مسئله اینه که متأسفانه واتیکان توی رم قرار داره. این رو هم نباید یادمون بره.
الآن که همه جا حال و هوای پراید داره، یعنی رژه افتخار و همه جا پرچم رنگینکمونی و از این حرفهاست، بیا راجع به فعالیتهای تو، توی پراید پارسال حرف بزنیم که در فستیوال رادیوهای دانشگاهی یه دونه برنامه داشتی و پراید رو به رادیو بردی.
دقیقاً پارسال «رم پراید» همزمان با فستیوال رادیوهای دانشگاهی بود. بعد من به خودم گفتم «خدایا من کجا برم؟ دلم میخواد توی پراید شرکت کنم. من یکی از عوامل رادیو بودم و به غیر از اون عکاس فستیوال هم بودم و باید حتماً شرکت میکردم. برای همین پراید رو آوردم توی رادیو و گفتم خب ما که تریبون داریم، پس یه برنامه ویژه بذاریم و توی فستیوال اجرای زنده داشته باشیم. توی یه کابین شیشهای! توی محوطهای که همه وایستاده بودن و ما رو نگاه میکردن. ما راجع به فیلمهای کوییر حرف زدیم. درباره چند تا از فیلمهای منتخب کوییر. به خاطر کمبود وقت برنامههای همیشگی رادیو خیلی کوتاهتر بود ولی چهارتا فیلم انتخاب کردیم و راجع به اونها حرف زدیم.
چقدر باحال. حالا اگه بخوای چهارتا فیلم سریع به شنوندهها معرفی کنی، خیلی زود تند سریع کدوم فیلمها رو معرفی میکنی؟
باشه. یکی Brokeback Mountain، دومی Carol بعدش Pain and Glory و آخریش Portrait of a Lady on Fire
عالی. خیلی فیلمهای خوبین. حتماً از شنوندههامون میخوام این فیلمها رو تماشا کنن و اگر تماشا هم کردن نظرشون رو برای ما بفرستن. هلیا جان حرف آخری داری؟
این هم خیلی سخته. باید یه چیزی بگی اون آخر که همه رو بگیره و خیلی تاثیرگذار باشه.
نه دیگه تو نگران نباش چون قراره پادکستهای جدیدمون درباره فیلمهای کوییر بیاد بیرون و آخر هر پادکست میتونی دوباره یه حرف آخر بزنی [خنده] این حرف آخر برای امروزه.
باشه. من همیشه این رو میگم و حتی یادمه پارسال هم توی برنامه ویژه پراید آخرین چیزی که گفتم این بود که «مهمترین چیزی که نباید فراموش کنیم، سادهترین چیزیه که همه جا هم میگن. Love is Love یا عشق عشقه دیگه بقیهش رو ول کن»
واقعاً چی دیگه جز عشق میخوایم؟ اگه عشق نبود من نمیدونم برای چی باید زندگی کنم. خیلی ممنونم از زمانی که گذاشتی و مهمون ما بودی هلیا جان.