فریمان، برنامهساز رادیو رنگینکمان، در گفتگوی اختصاصی با سایه اسکای، رپر کوییر، از او درباره تازهترین ترانهاش پرسیده و مجموعه فعالیتهای او در دنیای موسیقی آلترناتیو ایرانی. این گفتگو را از اینجا تماشا کنید و متنش را بخوانید
سایه خیلیها طرفدارتن. اکثر دوستهای من هم تو رو میشناسن. ولی میخوام که برای بچههایی که تازه باهات آشنا میشن و برای شنوندههای رادیو رنگینکمان خودت خودت رو معرفی کنی.
اسمم سایه اسکای هستش. متولد ایران هستم. تقریباً ده ساله که از ایران خارج شدم و اولین کسی هستم که توی ایران درباره LGBTQI Rights (حقوق رنگینکمانیها) صحبت کردم. به خاطر این مجبور شدم که از ایران بیام بیرون. اون زمان آهنگی که به اسم «سایه یک زن ایرانی» رو منتشر کردم روی شبکههای اجتماعی. سال ۸۸ بود تقریباً. باعث شد از ایران بیام بیروم و هر سه تا آهنگی که توی ایران رکورد کردم راجع به حقوق دگرباشان بوده. یکیشون رو توی ایران منتشر کردم و دوتای بعدی رو توی ترکیه زمانی که پناهنده بودم منتشر کردم و این زندگی من رو خیلی تغییر داده از اون موقع. هیچ اتفاق خاصی هم نمیخواستم بیفته اون زمان، من فقط میخواستم یه آهنگ بذارم بالا که بگم جامعه کوییر ایرانی هم وجود داره، ما هستیم. نه این از غرب میاد نه از شرق میاد. این خود ماها هستیم که این جامعه رو تشکیل میدیم. میخواستم یه مدرکی، یه چیزی، یه نشونهای باشه، یه فانوسی باشه برای ماها که این ور دنیا هم بدونن ما توی دنیا وجود داریم و سختیهایی که تو ایران میکشیم و خطرهایی که توی ایران داریم واقعیه و خب اون آهنگ زندگیم رو عوض کرد. مجبور شدم از ایران بیام بیرون، اومدم ترکیه، توی سازمان ملل سه تا انتخاب داشتم و خودم کانادا رو انتخاب کردم.
تو توی موزیک سایه یک زن ایرانی از عشق یک زن نسبت به یک زن میخونی ولی اخیراً که کارهات رو نگاه میکنم میبینم که دیگه به اون دوگانه جنسیت زن و مرد اعتقاد نداری و خودت رو خارج از کلیشهها و بدون برچسب معرفی میکنی. درباره این موضوع هم میتونی یه کمی برامون بگی. درسته. خیلی حرف قشنگی زدی به خاطر این توی اون شرایط، حتی اون برچسب [همجنسگرای زن] هم خیلی تابو بود. یعنی ده سال پیش اگه یه کی میگفت من گیام یا من لزبینام من ترنسم تابو بود. اصلاً یکی نمیتونست بگه من جنس سومم. مثلاً نانباینری (هویت جنسیتی غیردوگانه) اون موقع وجود نداشت. درسته؟ بعد من فکر میکنم تاریخ ما همینطور ادامه پیدا کرد و الآن من در جامعهای زندگی میکنم که خیلی آزاده و در این جامعه آزادی میتونم تصمیم بگیرم که بدون هر برچسبی چی میخوام باشم. من توی اون جامعه ایران خیلی جنگیدم با همه برچسبها و یه زندگی کوییر هم داشتم توی جامعه ایران و راجع بهش صحبت میکردم و آهنگ نوشتم. انسان همیشه در حال پیشرفته و ما نمیتونیم بگیم ما یه چیزی رو راجع به خودمون پیدا میکنیم و دیگه همونه و دیگه رو سنگ نوشتهست. ما مدام همچنان به قول معروف باید به Soul Searching (جستجوی روح) درون خودمون و هدف اصلی خودمون ادامه بدیم. و من هنوز هم دارم این کار رو میکنم. توی همین کانادایی که من زندگی میکنم، با همین شرایطی که خودم رو نانباینری (هویت جنسیتی غیردوگانه) یا جنس سوم معرفی میکنم در عین حال دارم Soul Searching میکنم. چون میدونی فرهنگ ما هم میگه مرد و زن و اشیا همه «او» هستن و این خیلی قشنگه. این که هر چیزی بر میگرده به روح یک چیز نه جسمش، نه فیزیکش و نه اون چیزی که مردم با چشم معمولی میبینن. منم از ایران اومدم بیرون، منم تجربه پیدا کردم، منم آگاهی پیدا کردم راجع به خودم و جهان اطرافم و دیدم که هنوز میشه راه رو رفت و من هم مسلماً راه رو ادامه دادم.
خیلی هم عالی. تو توی موزیکهات به مسائل مختلف اجتماعی هم میپردازی. مثل حقوق زنان، میشه بگم فمنیسم، به مبارزه علیه نژادپرستی یا همونطور که توی موزیک TNE میگی «بده تنهایی بیا» و تهش مینویسی بیاید با هم متحد باشیم. من فکر میکنم یکی از هدفهای تو از رپ کردن مبارزه با تبعیضها موجود در جامعهست. صد در صد. ببین من زمانی هم که موزیک «سایه یک زن ایرانی» رو دادم بیرون، هیچکس توی ایران در موردش [همجنسگرایی] صحبت نکرده بود و خیلی تابو بود. از همون موقع هم من احساس کردم که درسته که من درباره جامعه دگرباشان میخونم ولی دردی که توی جامعه هست یکی دو تا نیست و اگر ما میخوایم که چیزی بره جلو و نتیجه تلاشهای ما به ثمر برسه، ما باید همزمان در آن واحدی که داریم درباره مسائلی که ما رو تحت تأثیر داده توی جامعه فکر میکنیم، به این فکر کنیم که شاید دردهای دیگهای که در جامعه هست ما رو مستقیم تحت تأثیر قرار نذاره اما تأثیرهای روانی، اجتماعی و فرهنگی که در آینده روی ما میذاره اجتناب ناپذیره. بنابراین اگه ما درد یه نفر رو بدونیم و راجع بهش حرف نزنیم و بگیم این به ما ربطی نداره و مسئله خودم مسئلهست حرکت غلطیه چون جنبش رو به سمت تکمحوری بودن میبره و حکومت دیکتاتور هم همین رو میخواد. میخواد که شما تکمحور باشی و خودت رو ایزوله احساس کنی و فکر کنی که تنهایی و کسی دیگه دورت نیست تا بتونه تو رو راحتتر سرکوب بکنه. ما باید این رو خیلی خوب در نظر داشته باشیم برای همینه که من توی آهنگ TNE راجع به مسائل دراویش صحبت میکنم، اسیدپاشی زنان، مسئله افغانها توی ایران، مسئله کارگران، این که یه پدری نمیتونه غذا ببره توی خونهش و داره زجر میکشه و شرمنده خونوادهشه، این که زنان حق انسانی ندارن و نمیتونن برن استادیوم، درباره سعید طوسی و خیلی قضایای دیگه که توی ایران اتفاق افتاده. وقتی من متن TNE رو نوشتم اون موقع هنوز خیلی از اخبارها، اخبار نشده بود. من اینها رو از بطن جامعه درآورده بودم و شاید خیلی بهشون پرداخته نشده بود ولی من احساس کردم که این یه چیز مهمیه و یه قشر بزرگی از این جامعه داره نابرابری رو احساس میکنه و باید راجع بهش صحبت کرد و کما این که بعد از موزیک TNE اومد بیرون دیدیم که خیلی از مسائل روی تیتر خبرها اومدن و این نشون میده که یه هنرمند همیشه باید همراه اون اتفاقهایی که توی جامعه میافته باشه و جلو باشه حتی جلوتر هم باشه از اتفاقها تا بتونه دربارهش صحبت کنه و تجزیه و تحلیلش کنه تا بتونه یه انرژیای رو بده بیرون تا مردم بتونن اون انرژی رو بگیرن و به این فکر کنن که الآن ما باید چیکار کنیم تا کی ما میخوایم تنها باشیم و تنهای مبارزه کنیم. توی فرهنگمون هم هست دیگه میگیم «یه دست صدا نداره» درسته؟
ویدیوی TNE هم خیلی باحال بود. ته ویدیوی این کار هم نوشته بودی که نتیجه یه همکاری خیلی باحال بود و همه خیلی مشتاق بودن که این کار بیاد بیرون. میتونی یه کمی درباره پروسه ساخت این ویدیو بگی؟ داستان TNE خیلی داستان جالبیه. چون من دیگه خسته شده بودم از این اتفاق نیافتادنها در تورنتو. میدونی کانادا یه جامعهاییه که خیلی فردگرایانه و کپیتالیستیه برخورد میکنه و همه چیز خیلی برمیگرده به خودت. مردم خیلی درباره پروژه درست کردن صحبت میکنن، بلاخره توی مهمونیها یا مست میشن یا های میشن و راجع به این مسائل صحبت میکنن. تو هم میگی خب بیا بریم این کار رو بگیریم دیگه اونها هم میگن باشه. بعد فردا صبح بلند میشی یا دو سه روز بعدش بهش پیام میدی میگی راجع به اون مسئله که گفتیم … اون هم میگه آره آره یه روزی باید این کار رو انجام بدیم. خب من از این یه روزیها خسته شده بودم. گفتم من نمیتونم یه روز دیگه بشینم چون مردمم توی ایران هر روز دارن با یه دغدغه بزرگ مواجه میشن و ما باید این کار رو انجام بدیم و این کارها باید انجام بشه. یه کوله پشتی برداشتم رفتم آلمان. البته از لندن شروع کردم بعدش رفتم وین، توی اتریش برنامه داشتم. هیچ کسی رو هم نمیشناختم همینطوری با مردم آشنا میشدم و باهاشون حرف میزدم و با هم تبادل اطلاعات میکردیم. کار رو دوست داشتن و کنسرت داشتم و اینها. توی اتریش که بودم با یه نفر کنسرت داشتم به اسم مستر هانس» که این آدم صفحه ویکیپدیا هم داره. این آدم بیشتر از ۶۵ ساز موسیقی اختراع کرده و واقعاً آدم عجیب غریبیه. توی یه کلابی Jam Session بود یعنی یه میکروفون هست اونجا بعد اسمت رو میذاری توی لیست و میری اون بالا و آهنگی که میخوای رو اجرا میکنی و بقیه هم نشستن و دارن نگاه میکنن. «مستر هانس» من رو اونجا دید و گفت من یه گروه موسیقی دارم و میخوای بیای دو سه تا کار با هم بزنیم؟ گفتم آره چرا که نه. رفتم پیش گروه موسیقیش و همه از من پرسیدن «ا! مستر هانس رو از کجا میشناسی؟» با خودم گفتم «مستر هانس کیه؟» رفتم گوگلش کردم و دیدم که خیلی کارش درسته. هیچی خلاصه رفتیم کار کردیم. بعد رفتم آلمان که بودم دو سه تا کار دیگه انجام دادم و با چند نفر دیگه آشنا شدم و یه افرادی رو پیدا کردم که دوست داشتن باهام همکاری کنن تا این پروژه رو انجام بدیم و گفتن «پاشو بیا هامبورگ» قبلش هم یه مهمونی بود چون خیلی خوشحال بودم که بالاخره این اتفاق داره میافته. پرواز اولم رو از دست دادم، پرواز دوم رو گرفتم و رسیدم هامبورگ. صحبت کردیم و خیلی خوششون اومد از کار و پیام کار و هدفی که داره و این که راجع به ایرانه، راجع به مردم ایرانه. روز فیلمبرداری ۲۳ نفر از همه جای آلمان با هواپیما و اتوبوس و قطار اومدن توی هوای منفی ۱۵ درجه، هوایی که به شدت سرد بود در ژانویه. ما همدیگر رو انجا دیدیم و بدون این که همدیگه رو بشناسیم یا از قبل همدیگر رو دیده باشیم سلام کردیم و دست دادیم به هم. به فیلمبردار، صدابردار و رقصندهها. من با رقصندهها کار کردم، به میکآپ آرتیست گفتم که چی میخوام ازشون با استایلیست یه کم لباسها رو تا به تا کردیم. من ورس آهنگ TNE رو ساعت ۴ صبح روز فیلمبرداری توی استودیو رکورد کردم تا ۵ صبح که بعدش باید میرفتیم سر فیلمبرداری. ۵ صبح بعد ما فیلمبرداری رو تموم کردیم.
چقدر باحال. چقدر تند تند و هیجانانگیز. میدونی الآن یاد ADHD میافتم چون تا اونجایی که میدونم افرادی که ADHD دارن میگن بیشفعالی و ذهنش همهش در تکاپو هستن و یه جا بند نمیشن. کسی که همهش دنبال ایدهست. درست همونطور که توی موزیک جدیدت خوندی. به نظر خودت ADHD چیه؟ دقیقاً. ADHD توی فرهنگ ما به عنوان بیشفعالی ازش نامبرده میشه و مرحلههای مختلفی داره. برای هر کسی یه تجربه خاص و متفاوته ولی معمولاً شناسههایی که داره اینه که شما آدم خلاقی هستی، دوست کارهای مختلف انجام بدی، انواع و اقسام پروژههای مختلف داری که نیمهکارهست چون نمیتونی تمرکز کنی روی یه دونه پروژه و اون رو تا آخر بری تموم کنی و این که یه استرس و متوجه نشدنی باهاش همراهه. مثلاً من همین الآن که دارم با تو صحبت میکنم ذهنم صد هزار جای دیگه هم هست و هی خودم رو باید برگردونم به این مکالمه و بگم «اوه داره چی میگی من باید این مکالمه رو دنبال کنم». این که مدام بخوای از مسئلهای به یه مسئله دیگه بپری و هیچ بیاحترامیای هم نیست به هیچکسی. این فقط طوریه که ذهن ما درست شده و هیچ ایرادی هم نداره و فقط یه تفاوته. اتفاقاً وقتی بلد باشی راجع به ADHD و بدونی چطوری ازش استفاده کنی یه عضله خیلی خوبیه که میتونی حسابی ازش کار بکشی و انواع و اقسام پروژهها رو بدی بیرون. به قول معروف وقتی خم و چمش دستت میاد واقعاً یه چیز خیلی خوبیه و کمک میکنه. فقط من احساس میکنم تو جامعه ما صحبت کردن درباره مسائل سلامت روان تابو هستش. مثلاً نگاه کنید ADHD اولین ترانه درباره سلامت روانه توی ایران و ما سال ۲۰۲۰ هستیم و نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت باشم که داره این اتفاق میافته ولی بالاخره داریم راجع بهش حرف می زنیم و مهمه که درباره این چیزها صحبت کنیم. بچههای ما توی ایران دارن بزرگ میشن و خانوادههاشون اطلاعات زیادی ندارن درباره این مسئله و درک نمیشن بچهها توی ایران. از بچگی اگه بدونی که ADHD داری خیلی راحتتر میتونی با مسائل و خودت رفتار کنی. اینجا اگر توی مدرسه بچهای ADHD داشته باشه برای امتحان وقت اضافه بهش میدن. آدم باید حمایت بشه توی جامعهای که داره با یه تفاوتی بزرگ میشه. من خودم بچه که بودم خیلی انرژی داشتم. مامان بهم میگفت برو توی حیاط چهل دور دور حوض بدو. من میرفتم چهل دور میدویدم اما برمیگشتم بیشتر انرژی داشتم. مامانم بهم میگفت «بابا ذلهم کردی، خستهام کردی، چقدر انرژی داری، بشین دیگه». من نمیتونستم. این درکه وجود نداشت. من میدونم توی جامعه ایران اگه بخوای بگی من ADHD دارم، انقدر رسیدن به شرایط روحی روانی توی ایران تقلیل پیدا کرده و کم شده چون خیلی مشکلات زیاده، که اگه به یکی بگی من ADHD دارم میگه «برو بابا بچه سوسول. چی میگی؟ خودت رو جمع کن. ADHD چیه دیگه؟» اینجاست که ما داریم اشتباه میکنیم و من احساس کردم با نوشتن این آهنگ و گذاشتنش بیرون، جوری که هم باحال باشه هم به طور ساده توضیح بده ADHD یعنی چی و در عین حال یه راه چارهای هم بده. آخرش میگم اگه ADHD داری «چارهاش امگا۳ زینک آهن ویتامین سی» و اگه اینها رو بخوری بهتر میشه حالت.
خیلی عالی بود. انگار که یه وسیله خیلی خوب داری. هم خوب مینویسی، هم موزیکها خیلی باحالن و تمام این چیزها رو توی موزیکت داری. چون من خودم وقتی توی موزیک میشنوم این چیزها رو، درد مردم رو و مسائل اجتماعی رو خیلی بیشتر روم تأثیر میذاره و بیشتر تحریکم میکنه تا بهش فکر کنم. فکر میکنم که بیشتر روی جامعه اثر میذاره اگر از طریق موسیقی شنیده بشه. تو یه موزیک هم کار کردی با Sookee به اسم Wallflower Boogie. اول اون موزیک هم میگی «این برای همه درونگراهاست» آفرین. اون آهنگ هم دقیقاً درباره Mental Health یا سلامت روانه. برای کسایی که درونگرا هستن و توی جمع خیلی شلوغ نمیکنن. کسایی که شاید نقطه توجه نیستن و دیده نمیشن. خیلیها فکر میکنن اون حرفی برای گفتن نداره یا آدم افسردهاییه یا باحال نیست و زیاد به مهمونیها دعوتش نمیکنن. من میخواستم بگم تو فکر نکن اون چیزی نداره که بگه. اون دنیای خاص خودش رو داره. اون توی دنیای قشنگ خودش با تمام تفاوتهاش داره خیلی خوب زندگی میکنه و به همه مسائل آشکاره و این براش مهم نیست که تو چی فکر میکنی. تو فقط بدون که هر کسی مثل تو نیست و اشکالی نداره اگه یکی درونگراست و یکی بیرون گراست. من خودم بیرونگرا هستم ولی این رو برای درونگراها نوشتم به خاطر این که احساس کردم خیلی وقتها توی جمعهای ما مخصوصاً جمعهای ایرونی ما که خودشون رو مثل بقیه ابراز نمیکنن. این افراد مورد قلدری قرار میگیرن. اون آهنگ هم خیلی آهنگ باحالی بود جون که با «سوکی» نشسته بودیم و گفتیم که راجع به چی صحبت بکنیم. فکر کردیم ما جفتمون هنرمند هستیم و خیلی سر و صدا میکنیم و بیایم راجع به مسئله درونگرایی توی جامعه صحبت کنیم چون این مسئله توی جامعه آلمان هم تابو هستش. نه به حد جامعه ایران اما تابو هستش.
بیا درباره فیلم No Hard Feelings صحبت کنیم. من خودم مشتاقم این فیلم رو ببینم و خیلی ناراحتم که شرایطش رو نداشتم بتونم بیام و توی جشنواره این فیلم رو ببینم. ولی خیلی هیجان زدهام برای دیدن این فیلم. میدونم که موزیک این فیلم رو تو کار کردی. یکم برامون درباره این بگو. صد در صد. فیلم No Hard Feelings اولین فیلم از رابطه دو تا پسر ایرانیه که تا حالا ساخته شده. پس این یه فیلمیه که در تاریخ کوییر ما خیلی مهمه. این فیلم تا الآن جایزه Teddy Awards که بزرگترین جایزه فیلم کوییر جهان در قسمت جشنواره Berlinal هستش، جایزه بهترین فیلم رو گرفت و Best Feature Film و Best Reader Award و خیلی فیلم جالبیه. بذار بگم داستان این فیلم چطوری بود. من برلین زندگی میکردم، بعد یه نفر با من تماس گرفت گفت یه فیلم درست کردیم که براش موزیک میخوایم و تو رو بهمون معرفی کردن. منم گفتم خب بیاید. ساعت ۱۱:۳۰ شب اومد. من توی قلیونی پایین خونهم نشسته بودم. یه پسر آلمانی اومد و راجع بهش صحبت کردیم و منم گفتم «اول باید فیلم رو ببینم اگه میخوام براش موزیک بسازم» گفت که من فیلم رو روی لپتاپم دارم. گفتم الآن؟ خب بیا بریم بالا. خلاصه ما قلیون رو ول کردیم رفتیم بالا و نشستیم و فیلم رو دیدیم. فریمان وقتی فیلم رو دیدم این رو بهت میگم. نه تنها توی جامعه ایران این فیلم واقعاً مدرنه یعنی این فیلم واقعاً آیندهست