سامیار مرد ترنس افغانستانی: «احساس می‌کنم مانند پرنده از قفس آزاد شده‌ام»

photo_2022-09-26_19-42-27

بعد از سقوط افغانستان به دست جنگجویان طالبان، شرایط برای مردم افغانستان تغییر کرد اما این تغییرات برای دگرباشان افغانستانی، ناخوشایندتر و سخت‌تر بود. در این بین سازمان‌ها و کشورهایی تلاش کردند تا آن دسته از دگرباشانی که در افغانستان در شرایط دشوار هستند را کمک کنند تا از افغانستان بگریزند. آرتمیس اکبری، برنامه ساز رادیو رنگین‌کمان با سامیار، مرد ترنس ساکن سوئد گفتگویی داشته است. سامیار مرد ترنسی است که سال گذشته در طی عملیاتی بسیار محرمانه توسط دولت سوئد، از افغانستان خارج و وارد کشور سوئد شود. او به رادیو رنگین‌کمان از مسیر پر فراز و نشیبی که طی کرده است را روایت خواهد کرد.

 

آرتمیس: «سلام سامیار عزیز. خوشحالم که دوباره در رادیو رنگین‌کمان حضور داری و تشکر از اینکه دعوت من را پذیرفتی».

سامیار: «سلام آرتمیس جان و سلام به همه شنونده‌های خوب رادیو رنگین‌کمان خیلی خوشحالم که دوباره در برنامه هستم».

آرتمیس: « اول از همه به تو تبریک می‌گویم که موفق شدی از افغانستان خارج شوی و به کشور امن منتقل شوی. برای شروع زندگی جدیدت خیلی خوشحالم. برای ما بگو که چطور شد که از افغانستان خارج شدی؟»

سامیار: «من به کمک شما و دوستانتان توانستم از افغانستان خارج شوم و الان خیلی خوشحال هستم که در جایی که هستم که کسی به دلیل جنسیتم به من توهین نمی‌کند. خروج از افغانستان بسیار سخت و دشوار بود. سه ماه طول کشید که من از افغانستان خارج شوم. ماه‌های آخر برای من بسیار دشوار بود. یادم است که طالبان به ما گفت که اگر دختر شما تا ده روز دیگر لباس دخترانه نپوشد، ما او را به عقد یکی از اعضای طالبان در می‌آوریم. برای همین پدرم مجبور شد من را به یک روستای خیلی دور بفرستد. روزهای خیلی سختی بود و به نظرم شاید کمتر کسی من را درک کند».

آرتمیس: «سامیار من به خاطر دارم که روزهای آخر در افغانستان چالش‌هایی داشتی. مثلا تو را مجبور کردند تا لباس منتسب به زنانه بپوشی و برای گرفتن ویزا اقدام کنی و حتی در فرودگاه چالش‌هایی داشتی سر این مسئله. برای من بگو چه حسی بهت دست داد وقتی که تو را مجبور کردند تا لباس منتسب به زنانه بپوشی؟ چون تو کسی بودی که حتی در افغانستان هم لباس‌های منتسب به مردانه می‌پوشیدی و با وجود همه فشارها حاضر نبودی  لباس منتسب به زنانه بپوشی».

سامیار: «وقتی که یاد آن روز می‌افتم که لباس دخترانه به تنم کردم و ریشی که روی صورتم بود را تراشیدم، خیلی ناراحت می‌شوم. انگار قیامت شده بود. مجبور بودم که لباس زنانه بپوشم تا بروم سفارت و ویزا بگیرم. اما من آنجا مشکل بزرگی پیدا کردم. روبروی سفارت سوئد، طالبان بود و آنها به من مشکوک نگاه می‌کردند. برای همین آمدند و گفتند دو باید بازرسی شوی تا ببینیم آیا دختری یا پسر. به من حتی گفتند نکنه تو “دوجنسه” هستی. تازه می‌خواستند خودشان من را بازرسی کنند. من هم بهشان گفتم که باید حتما یک زن من را بازرسی کنند. آنها قبول کردند و بعد از بازرسی اجازه دادند تا وارد سفارت شوم. خیلی برای من سخت بود و وقتی سفارت رفتم کارمندان از من عذرخواهی کردند. بعد از اینکه کارهایم تمام شد به بغلان برگشتم. حس بسیار بدی داشتم. اما بعدا به زنگ زدند که بیا کابل. بعد بلیط اسلام آباد به من دادند تا آنجا بروم. اما ناگهان طالبان اجازه پرواز ندادند. بعد مجبور شدم که دوباره برگردم بغلان. مجبور شدم دوباره دو هفته صبر کنم. در آن مدت خیلی ناامید بودم حتی به قدری که می‌خواستم دست به خودکشی بزنم. اما دوباره تماسی دریافت کردم که به من گفتند شما پرواز داری به گرجستان و از آنجا به سوئد. خیلی خوشحال شدم. به پدرم گفتم و با هم رفتیم مزارشریف چون پرواز من از آنجا بود. آنجا مجبور شدم لباس دخترانه بخرم و حجاب داشته باشم. خیلی برای من سخت بود که لباس دخترانه پنجابی بلند بپوشم. حتی نمی‌تواستم باهاش راه بروم. وقتی یاد آن موقع میفتم بغض میکنم. بعد به من آدرسی را دادند که گفتند اینجا باید بیایی و این مخفی است و باید تنها بیایی.

پدرم اجازه نداشت با من بیاید و تنها رفتم اما در فرودگاه مشکلی پیش آمد. من عکسم روی تذکره، عکس پسرانه داشتم اما ظاهرم دخترانه بود. برای همین به من اجازه ندادند تا از گیت خارج شوم چون می‌گفتند این تو نیستی. تا اینکه سفارت زنگ زدم و کارمندان آنها آمد و با طالبان صحبت کرد تا من بالاخره اجازه خروج گرفتم. دقیقا بیست دقیقه قبل از پرواز به من اجازه خروج دادند».

آرتمیس:« چه حسی داشتی وقتی وارد سوئد شدی؟»

سامیار: «واقعا حس خیلی خوبی بود آرتمیس. هم خنده و هم گریه. از خوشحالی نمی‌توانستم جلوی خودم را بگیرم. خوشحال بودم که کسی دیگر من را کتک نمی‌زند به خاطر ترنس بودنم، توهین نمی‌شنوم و اذیت نمی‌شوم. حسی را داشتم که انگار از قفس نجات پیدا کرده بودم و اصلا نمی‌توانم آن لحظه را توصیف کنم».

آرتمیس: «سامیار خودت بهتر می‌دانی که پناهجویی مشکلات خاص خودش را دارد. درست است که دیگر خشونت‌هایی که در افغانستان تجربه کردی را دیگر در سوئد تجربه نمی‌کنی اما باز پناهجویان مشکلاتی را در سوئد دارند برای ما کمی بیشتر از چالش‌هایی که الان به عنوان یک پناهنده باهاش مواجه هستی را بگو».

سامیار: «آرتمیس جان من الان به عنوان یک پناهجو مشکلاتم تموم نشده است. مخصوصا به خاطر تطبیق جنسیتم باید پنج سال صبر کنم. من الان هشت ماه می‌شوم که اینجا هستم و چند بار اقدام به خودکشی کردم. من چون در افغانستان غیرقانونی تستسترون مصرف کردم، هورمون‌هایم بهم ریخته و اجازه ندارم دیگر تستسترون مصرف کنم و این روی روحیه من تاثیر بدی گذاشته است. البته آرتمیس جان من روند را تقریبا دارم شروع می‌کنم و آزمایش‌هایی از من گرفتند و به من گفتند که از پنج ماه دیگر می‌توانم روند تطبیق جنسیت را شروع کنم. خیلی خوشحالم از اینکه قرار است آن چیزی باشم که همیشه دوست داشتم و می‌خواستم».

آرتمیس: «سامیار تو گفتی که به دلیل مشکلاتی که داشتی افسردگی داری و اقدام به خودکشی کردی، آیا الان به مشاور و روانشناس دسترسی داری؟»

سامیار: «بله آرتمیس جان. من الان تحت نظر دکتر و روانپزشک‌ها هستم. من به دلیل اتفاقاتی که در گذشته برای من افتاد، خیلی افسرده شدم و چند بار کنار ریل قطار رفتم برای خودکشی اما خوشحال هستم که الان داره به من کمک می‌شود. این کمک‌ها را متاسفانه در افغانستان نداشتم و خیلی آزار دیدم. اما الان خوشحالم که در جای بهتری هستم و امیدوارم سریع خوب شوم».

آرتمیس: «سامیار شاید این سوالم برای ناراحت کننده باشد اما تو به من گفته بودی که حتی در سوئد هم مورد آزار و اذیت قرار می‌گیری. می‌توانی بیشتر در مورد این مسئله صحبت کنی و بگویی از سمت چه کسانی؟»

سامیار: «فقط مسلمان‌های خودمان هستند که به من توهین می‌کنند. حتی همین پشتون‌های خودمان به من توهین می‌کنند که تو دختر هستی و نجس هستی. مسخره می‌کنند و اذیت می‌کنند. عرب‌ها و سومالیایی‌هایی هستند که به من عجیب نگاه می‌کنند اما من سعی می‌کنم توضیح می‌دهم. اما بیشتر همین افغان‌های خودمان به من توهین می‌کنند. اما من با این حال نمی‌ترسم و به ترنس بودنم افتخار می‌کنم».

آرتمیس: «من شجاعتت را تحسین می‌کنم و این را هم فراموش نکن که تو حمایت قانونی داری و در صورت هر اتفاقی، قانون از تو حمایت می‌کند. سامیار چه اهداف و برنامه‌ای برای آینده خودت داری؟»

سامیار: «هر انسانی در زندگی‌ خودش اهداف و آرزوهایی دارد. من دوست دارم اول زبان سوئدی را یاد بگیرم و روی پای خودم بایستم. دوست دارم نویسنده شوم و در آینده سازمانی را تاسیس کنم و به افرادی مثل خودم کمک کنم».

آرتمیس: «سامیار جان امیدوارم که به آن چیزی که می‌خواهی برسی و موفق شوی. سامیار جان الان صدای تو را خیلی‌ها از رادیو رنگین‌کمان می‌شنوند چه پیامی برای آنهایی داری که الان صدای تو را می‌‌شنوند؟»

سامیار: «من هزار بار خدای خودم را شکرگزارم که توانستم از افغانستان خارج شوم. من روزهای خیلی سختی را پشت سر گذاشتم که شاید تا حدودی مطلع باشی. من دوستان زیادی دارم که وقتی به من زنگ میزنند و گریه می‌کنند و هر دفعه که مشکلاتشان را میشنوم خیلی ناراحت می‌شوم. امیدوارم که یک راهی پیدا شود و آنها هم نجات پیدا کنند. پیام من به دوستای خودم و عزیزان دلم این است که صبور باشید. از هیچ کس نترسید و برای چیزی که می‌خواهید بجنگید. با اینکه خیلی از دوستانم را ندیدم اما خیلی دوستشان دارم. آرتمیس تو را هم با اینکه ندیدم خیلی دوستت دارم و تو برای من خیلی زحمت کشیدی و کمک کردی تا اینجا بیایم و برایت آرزوی موفقیت و سلامتی دارم».

آرتمیس: «من هم برای تو آرزوی موفقیت و سلامتی دارم و امیدوارم که به اهداف بزرگت برسی. ممنون که دعوت من را پذیرفتی و در مصاحبه با رادیو رنگین‌کمان شرکت کردی».


There are no comments

Add yours