این صد و چهل و یکمین کوییرپلیره و من فریمان هستم. مهمون این هفته برنامه طراح گرافیک و هنرمند Lucky B Amero هستش. هنرمندی که با چشم فوقالعادهای که داره هر بار من رو با کارهای جدیدش شگفتزده میکنه. میتونی از طریق صفحه رادیو رنگینکمان کارهای این هنرمند رو ببینی و صفحه اینستاگرامش رو پیدا کنی. قبل از این که مصاحبه رو شروع کنیم بریم به یکی از خوانندههای مورد علاقه Lucky B Amero ، «تروی سیوان» (Troy Sivan) گوش کنیم.
خوش اومدی به برنامه کوییرپلیر و رادیو رنگین کمان.
سلام. حالت خوبه فریمان جان؟
من خوبم. ممنونم. تو چطوری؟
ممنون از این که من رو دعوت کردی به برنامه خیلی خوبت.
خواهش میکنم. میدونی کارهای تو رو خیلی از بچهها دوست دارن و طرفدارتن. گفتم دیگه وقتشه که بیای به برنامه کوییرپلیر و از خودت بگی و برامون تعریف کنی که چه خبره و چرا این کارها رو انجام میدی. فکر کنم این اولین مصاحبه توست درسته؟
ممنونم عزیزم از تعریفت. نه این اولین مصاحبه من نیست، من یه مصاحبه هم در یک مستند در لندن داشتم که با اون عزیزان صحبت کردم، یعنی شما مصاحبه دومم میشید. من Lucky B Amero (لاکی بی آمرو) هستم. بیست و هفت سالمه و معماری خوندم و حدود یک سال و نیم هستش که خیلی حرفهای کار نقاشی و گرافیک انجام میدم.
من شرمندهام که خوب تحقیق نکرده بودم درباره تو و فکر کردم که اولین مصاحبه توست. ولی میتونیم بگیم که این اولین مصاحبه تو به زبان فارسی هستش (خنده)
بله
اولین سؤالی که توی ذهن من اومد اینه که چرا اسم Lucky B Amero رو انتخاب کردی برای خودت؟
من خیلی به Lucky (خوششانس) علاقهدارم. اسمم هم Lucky Blue Amero بود ولی چون دیگه خیلی برای نوشتن و سرچ کردن طولانی میشد، به جای Blue (آبی) فقط B رو استفاده کردم. من رنگ آبی رو خیلی دوست دارم. Amero هم مخفف فامیلیمه
این کارهایی که توی صفحهت میذاری یه جوری هنر دیجیتال هستن. میتونی یه کمی دربارهش برامون توضیح بدی؟ و این که من خودم کارهات رو که میبینم یه حس ایرانی بودن بهم دست میده و احساس میکنم کارها بومی هستن.
بذار من داستان ورودم به این عرصه رو برات تعریف کنم. اگه بخوایم یه کمی ایرانی طورش بکنیم، من حدوداً یک سال و نیم پیش صفحه اینستاگرامم خصوصی بود و فقط دوستهای نزدیکم و همکارهام صفحهام رو دنبال میکردن. من کارهای گرافیکی خودم رو انجام میدادم و کلاژ درست میکردم و نقاشی میکشیدم یا کارهای معماری خودم رو میذاشتم روی صفحهام اما خب صفحه خصوصی (Private) بود و فقط دوستهام میدیدن. بعد یکی از دوستهام بهم گفت که «چرا صفحهات رو عمومی (Public) نمیکنی که همه کارهات رو ببینن؟» من هم بهش گفتم که «نه بابا آخه کارهای من در اون حد نیست که بخوام به کسی نشون بدم» دوستم هم گفت «حالا تو بیا باز کن صفحهات رو، اگر که اوکی شد، هیچی اگر که نشد هم چیزی رو از دست ندادی» من هم قبول کردم. اگر هم که نگاه کنی میبینی کارهای اول من اصلاً توی حال و هوای کوییر نیست. بیشتر کارهای کلاژ و فضاهای معماری و یه حالت سورئالیسمه، چون من خیلی به هنر سورئال علاقه دارم. به خاطر همین هم رفته بودم توی اون حال و هوا و اون کلاژها رو درست کردم.
بعد پوستری که «کیم کارداشیان» رو با بستنی «کیم» تلفیق کرده بودم منتشر شد که گفته بودم «این کیم یا اون یکی کیم؟» خیلی به اشتراک گذاشته شد و توی صفحه Tehran Times و صفحههای مختلف گذاشتنش و مردم کار من رو دیدن و من توی کارهای بعدیم هم از خوانندهها و افراد معروف استفاده کردم. بعد از اون یه مجله به من ایمیل زد و بهم گفت که «ما برای کاورم مجلهمون (تصویر روی جلد) میخوایم از کار تو استفاده بکنیم». مجله Chaos در لندن.
بعد از یه مدتی تعطیلات عید شد و من نشسته بودم و کارهام رو نگاه میکردم. دیدم که کارهام طوریه که همه انجام میدن و کار جدیدی نیستش و توی ایران کمتر کسی هستش که، من نمیشناسم، که کار کوییر انجام بده. خب من توی اولین کارم اومدم و عروسک پسر خاله رو با یه پسر برهنه کولاژ کردم. چون ما همیشه توی برنامههایی که از پسرخاله و کلاهقرمزی دیدیم، پسرخاله تنهاست و یه حالتیه که انگار این پسرخاله گی هستش. اون کار انقدر پررنگ شد و به اشتراک گذاشته شد بین بچهها، یه سری اومدن فحاشی کردن که «نه! تو چرا این کار رو کردی؟ تو میخوای فرهنگها رو از بین ببری و …» و این کار رو انقدر به اینستاگرام گزارش دادن (Report) که اینستاگرام حذفش کرد. بعد از اون من کارهای دیگه کوییرم رو توی صفحهام قرار دادم و صفحههای مرتبط با موضوع کوییر از کارهام حمایت کردن، بچهها اومدن سمت کارهام و تهران تایمز کارهام رو گذاشت. یک دفعه صفحه من ماهیت خودش رو گرفت و اون کاری که میخواستم رو انجام دادم و ازش استقبال شد و این چیزیه که الآن هست و میبینید.
فقط میتونم بگم دم اون دوستت که بهت گفت صفحهات رو باز کنی گرم، چون هر کاری که میزنی من منتظرم که کار بعدیت بیاد بیرون.
خیلی داستان جالبیه. این که چطور به خودت اعتماد کردی و هی جلوتر رفتی و پیشرفت کردی. ولی میتونم بگم یه چیزی هم توی کارهات هست، یه سری ایده خاص و جدید، که اونها رو از کار دیگران متمایز میکنه. مثل تلفیق قاجار و دنیای مدرن. آیا از چیز خاصی الهام میگیری؟ و این ایدهها چطور به سمت تو میان؟
من خیلی به تاریخ علاقه دارم و خیلی تاریخ میخونم و ایده اصلیم هم این بود که از قاجار استفاده کردم. اگر شما حرمسرای قاجار رو نگاه کنید، میبینید که خانومهای اون زمان همه سیبیل و ابروهای پیوندی داشتن. توی زمان قاجار همجنسگرایی هم خیلی زیاد بوده به خاطر این که اینها رو سرکوب میکردن و شاههای قاجار چیزهایی که علاقه داشتن رو توی حرمسراشون میاوردن. مثلاً خانومی که سوگلی حرمسرا میشده، یه خانم یغور بوده که حالتهای مردونه داشته. یا اگر نقاشیهای شاههای قاجار ما رو ببینی کاملاً آرایش شده هستن با لباسهای زرق و برق دار و کفشهای پاشنه دار. برای همین من از تاریخ خیلی الهام میگیرم و از کارهای روزمرهای که آدمها انجام میدن. بیشتر نقاشی قاجار رو که همه میبینن، ناصرالدین شاه روی یه مبل سلطنتی نشسته و داره خودش رو نشون میده و لباسهای خاص خودش رو پوشیده. من اومدم این رو تغییر دادم. مثلاً یه شاه قاجاری که با لباس زیر روی تخت خوابیده، یا اصلاً لباس تنش نیست. اومدم و این حالتها رو نشون دادم و گفتم «بیایم اون دیدی که نسبت بهش داریم رو تغییرش بدیم» یا یکی از کارهای اخیری که انجام دادم داستان مرگ امیرکبیر بود که کلاً داستانش رو تغییر دادم. گفتم که چطوری میشه به یه آدمی همینطوری بگن بیا بریم حموم میخوایم بکشیمت؟ آیا اون آدم پا میشه میره؟ یه کمی آدم با تخیلش بازی میکنه و میگه داستان پشت پرده یه چیز دیگه بوده. اگه یه کمی دقت کنید به نقاشیای که روی صفحهام گذاشتم، همه چیزش گویا هستش. این که داستان پشت پرده چی بوده و امیرکبیر برای چی رفته بوده اونجا و شاید گولش زده بودن و شایدهای دیگه.
آره خیلی کار جالبیه. امیرکبیر توی یه وان خوابیده، دستش دوغآبعلیه و کنار وان هم یه عالمه قرص ریخته. حالا بچهها میتونن به صفحه رادیو یا صفحه خودت سر بزنن و این نقاشی رو ببینن چون پر از جزئیات ریز و درشته. من که خودم عاشق اون شامپوی تخممرغی داروگر شدم.
اوایلش خیلی برای مردم عجیب بود. حتی برای خانوادهام و دوستانم که صفحه من رو دنبال میکردن. میپرسیدن «برای چی تو یه آدم برهنه میکشی و میذاری روی صفحهات؟» راستش من خودم خیلی دوست داشتم که عادی سازی کنم. یعنی بگم که اگر همجنسگرایی وجود داره، اونها هم مثل بقیه آدمها دارن زندگی میکنن. اینها از فضا نیومدن و مثل بقیه هستن و هیچ فرقی ندارن. حالا چه تپل باشن چه لاغر باشن، خوشگل باشن یا زشت باشن. میخوام که خیلی عادی بشه براشون و فکر میکنم که تا اینجا مفید بوده کارهام در این راستا برای بقیه آدمها. بعدش من با قشر دیگهای هم نمیتونستم شوخی بکنم، من اسم کار خودم رو میذارم شوخی کردن چون نمیخوام اهانت کنم به تاریخمون یا اون رو زیر سؤال ببرم. میخواستم یه حالتی باشه که بیننده لذت ببره و این که اون حرفی که من میخوام بزنم هم در کنارش باشه. فکر میکنم درست بوده و راه رو درست رفتم تا اینجا. بچهها دوست داشتن و مخاطبهای زیادی بهم پیام میدن و میگن که کارهام جالبه ولی خب اوایلش نه. اوایلش واقعاً سخت بود. خیلی فحاشی بود، پیامهای وحشتناک میگرفتم. اما من اینطوری هستم که زیاد حرف نمیتونه جلوم رو بگیره و روی من اثر منفی نمیذاره. یعنی تا اینجا که نذاشته و من کارم رو ادامه دادم.
یه جورایی به خودت اعتماد کردی و کارت رو انجام دادی.
آره دیگه من فقط جرقه دوستم رو احتیاج داشتم که من رو شعلهور بکنه دیگه بقیه کارها رو من انجام دادم.
بین بچههایی که دارن به برنامه گوش میدن، خیلیها هستن که اهل هنرن، خیلیها هم هستن که نقاشی میکنن یا یه سری تصویرسازی میکنن. ولی میدونی بعضی جاها ما آدمها انگیزهمون رو از دست میدیم، بعضی جاها میخوایم که عقب بکشیم. میخوام بدونم تو حرفی داری برای زمانهایی که نباید تسلیم بشیم؟ مخصوصاً من توی این شرایط کرونا و قرنطینه زیاد دیدم که بچههای رنگینکمانی شروع کردن و حتی چالشها و هشتگهای مخصوص خودشون رو درست کردن برای نقاشی و تصویرسازی. میخوام بدونم تو وقتهایی که ناامید میشی، چیکار میکنی تا ادامه بدی؟
واقعاً زندگی به من یه چیزی رو نشون داده، اون اتفاقاتی که در زندگی شخصیم افتاده. من وقتی که از دانشکدهام فارغ التحصیل شدم خیلی به این در و اون در میزدم که یه کاری پیدا کنم که بخوام انجام بدم، بعد از این که اون کار رو پیدا کردم اینطوری شده بود که من اون کار رو فقط به این دلیل انجام میدادم تا یه درآمدی داشته باشم. حالا در کنارش توی مسابقههای معماری شرکت میکردم، مقالههای معماری مینوشتم و کارهای دیگهای انجام میدادم. یعنی من هیچ موقع جلوی خودم رو نگرفتم که الآن فقط باید کار کنم و در کنارش کارهای دیگه هم انجام میدادم. اون زمانی که من صفحهام رو عمومی کردم یه زمانی بود که واقعاً خودم رو داشتم از دست میدادم و میگفتم که من این همه درس خوندم، این همه کارهای مختلف انجام دادم ولی به هیچ جایی نرسیدم و هیچ کاری نکردم، خب این برای همه پیش میاد. خیلی برای من سخت بود تا این که صفحهام رو عمومی کردم و بقیه آدمها دیدن و قدم به قدم جلو رفتم. افراد اومدن و تعریف کردن از کارم، پیشنهاد کار گرفتم و تابلوهام رو فروختم و خب این خودش خیلی به من انرژی داد. من همیشه به دوستهام و افرادی که بهم پیام میدن و میپرسن چطوری شروع کنیم و از کجا شروع کنیم میگم «همون کاری که میکنی و در همون حدی که بلدی، مخصوصاً توی هنر،انجام بده. هنر طوریه که شما شاید اوایل خطی که میکشی خیلی خط صیقلی و تمیزی نباشه اما وقتی که تو هی ادامه میدی، دستت فعال میشه و کارت حرفهایتر میشه و دیدت نسبت به بقیه چیزها باز میشه» برای من هم همینطوری بود. من هم کارهایی انجام دادم که توی صفحهام نذاشتمشون یا از توی صفحهام حذفشون کردم. من هم اوایلش مثل یه آدم Hang Over (خمار) بودم که نمیدونه داره چیکار میکنه ولی وقتی که هی کار کردم و وقت گذاشتم برای اون هدفی که داشتم و میخواستم بهش برسم، که هنوز هم به جایی که دلم میخواد نرسیدم، ولی خب برای همون هم دارم تلاش میکنم و صبر نکردم. برای این که اون چند سالی که اون کمبود اعتماد به نفس و صدای درونم که بهم میگفت «نه تو نمیتونی! نه صبر کن یه سال دیگه» الآن میفهمم که چقدر اشتباه میکردم و ای کاش که زودتر این کار رو انجام میدادم و زودتر به اون هدف میرسیدم. همیشه هم به دوستهام و کسانی که بهم پیام میدن میگم «واقعاً صبر نکنید به خاطر این که فکر میکنید نمیتونید این کار رو انجام بدید.» اصلاً نتونستن توی بحث نیستش. الآن دوره و زمونهای شده که همه، همه کاری میکنن که یا عالی از کار درمیاد و طرفدارای خودش رو پیدا میکنه یا نه تو میری و دوباره تجربه کسب میکنی و اون کار رو بهترش میکنی و برمیگردونی. مهم اینه که بچهها نایستن و بگن که «من نمیتونم این کار رو انجام بدم» نتونستن اصلاً وجود نداره، واقعاً اصلاً بحث استعداد نیست توی هنر. همه اون نقطه رو توی بدنشون دارن که بتونن یه کار هنری رو انجام بدن. حالا چه آشپزی، چه تمیز کردن خونه اینها همهش هنره و فقط موسیقی و فیلم و نقاشی نیستش. هنرهای مختلفی وجود داره که همه دارن فقط باید یه کمی تمرکز بکنن روش و اون رو قویش بکنن. به نظر من اصلاً صبر نکنن و همین حالا هم اگر بلند بشن و کار رو انجام بدن خیلی جلو هستن.