امروز میخوام باهاتون در مورد زندگی یک سوپراستار ایرانی صحبت کنم. کسی که از کودکی کارش رو روی صحنه شروع کرد و با هنرش از همون کودکی همه رو حیرتزده کرد. وارد دنیای موسیقی شد و با صدای دلنشینش همه رو عاشق خودش کرد و تبدیل شد به یک نشان ملی، با زیباییش و نحوه پوششش تبدیل شد به یک اسطوره الهامبخش و با ورودش به سینما تبدیل شد به یک ستاره. سکوتش تبدیل شد به یکی از بزرگترین اعتراضات، هنرش از مرزهای ایران گذشت و طرفدارهای زیادی در کشورهای مختلف پیدا کرد و خواننده سه نسل شد. با حمایت آشکارش از جامعه رنگینکمونی جایگاهش رو توی قلب ما رنگینکمونیها از قبل بزرگتر و بزرگتر کرد.کمتر فارسی زبانی توی دنیا پیدا میشه که خاطرهای با آهنگهاش نداشته باشه، با اونها عاشق نشده باشه، اشک نریخته باشه و باهاشون همصدا نشده باشه یا حداقل ریتم و موسیقی رو زمزمه نکرده باشه.این شاهماهی هنر موسیقی ایران کسی نیست جز”گوگوش”.
قسمت اول ویژه برنامه ماخیسم درباره گوگوش را از اینجا بشنوید.
قصه از کجا شروع شد؟
فائقه آتشین با نام مستعار ”گوگوش” در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۲۹ در تهران به دنیا اومد. پدرش ”صابر آتشین” یک شومن و آکروباتکار و مادرش ”نسرین آتشین” بود. خانوادهٔ گوگوش اصالتاً از آذربایجانیهایی بودند که از آذربایجان شوروی به ایران مهاجرت کرده بودند. گوگوش در مصاحبهای میگه: «اسم گوگوش یک اسم ارمنی برای پسرهاست و پدرم این اسم رو برای من انتخاب کرد، اما ادارهٔ ثبت احوال به علت عجیب بودن این اسم از ثبت اون در شناسنامهام خودداری میکنه و از پدرم میخوان که یک اسم ایرانی یا عربی برای من انتخاب کنه که در نهایت پدرم اسم فائقه رو برای من انتخاب کرد. ولی در خانه و مکانهای غیررسمی از همون کودکی من رو گوگوش صدا میزدند.»
گوگوش ۲ سال بیشتر نداشت که پدر و مادرش از همدیگه جدا شدند و به همراه برادر یک سالهاش با پدرش زندگی کرد. گوگوش از همون ۲ سالگی همیشه در اجراهای پدرش حضور داشت و چون پدرش با وسایل مختلف کار آکروبات میکرد از گوگوش هم در نمایشهاش به شیوههای مختلف استفاده میکرد، گوگوش رو روی دو صندلی میگذاشت و پایه صندلی رو میگذاشت روی چونهش یا گوگوش کوچولو رو با ترفندی توی پاچه شلوارش میذاشت و در حین نمایش از جیبش بیرون میآوردش.
در اجراهای پدرش که بیشتر در شهرهای مختلف ایران بود، همیشه یک خواننده هم حضور داشت. خوانندگان مطرحی مثل زنده یاد پوران، دلکش و مهوش. گوگوش ۴ ساله که همیشه در پشت صحنهها حضور داشت با شنیدن صدای خوانندهها، شعرهاشون رو حفظ میکرد و توی عالم خودش شروع میکرد به خوندن و تقلید صدا کردن. رفته رفته پدرش ازش خواست که همین شعرها رو روی صحنه برای همه بخونه. گوگوش ۴ ساله اونقدر قدش کوتاه بود که زیرپاهاش یک چهارپایه میذاشتن و پایه میکروفون رو کامل پایین میآوردند ولی هنوز قدش به سختی به میکروفون میرسید.
گوگوش به حدی مورد توجه قرار گرفت که پدرش کارش رو کنار گذاشت و از همون سنین کودکی گوگوش نانآور خونه، شده بود. پدرش به حدی غرق در اجراهای هر روزهشون شده بود که مدرسه رفتن گوگوش رو فراموش کرده بود و با یادآوری زندایی پدرش، به خودشون اومدن و گوگوش بالاخره مدرسه رفت. اون مدرسه رو در دبستان دلشاد واقع در خیابان مولوی تهران آغاز کرد.
گوگوش صبحها به مدرسه میرفت و عصرها تا ۱۱، ۱۲ شب با پدرش مشغول اجرا و ترانهخوانی میشد. پدرش بعد از طلاق از مادر گوگوش،۲ بار دیگه ازدواج کرد. ازدواج دوم فقط ۱ سال طول کشید و ثمره این ازدواج یک پسر بود. ازدواج سوم پدرش در ۶ سالگی گوگوش بود و ثمره این ازدواج هم دو پسر دیگه بود. وظیفه مراقبت و بزرگ کردن یکی از این برادرها به طور کامل به دوش گوگوش بود. اون در مصاحبهای از دوران سختی که با همسر پدرش داشته صحبت میکنه و توضیح میده که مداوم تنبیههای بدنی میشده و توی شرایط خیلی دشواری قرار داشته. اینها تاثیرات زیادی توی روح و روانش گذاشته به حدی که تا به الان اون آسیبها رو حس میکنه و تاثیرش رو توی روحیه و تصمیمات زندگیش میبینه.
گوگوش ۷ ساله سه وظیفه بزرگ داشت. کار برای خرجی خونه، مراقبت از برادرش و درس خوندن.اون تا کلاس ششم بیشتر درس نخوند و بعد از اون شروع کرد به شعر خوندن و درک بیشتر مفهومشون.
وقتی گوگوش، گوگوش شد
گوگوش در سال ۱۳۳۹ در ۹ سالگی با فیلم «فرشته فراری» به کارگردانی ”گرجی عبادیا” وارد سینما شد و از خودش بازی زیبایی رو نشون داد و در دوران کودکی و نوجوانی در فیلمهایی به نامهای «بیم و امید» به کارگردانی ”گرجی عبادیا” محصول سال ۱۳۳۹ «پرتگاه مخوف» به کارگردانی ”رضا صفایی” محصول ۱۳۴۲ و «شیطون بلا» به کارگردانی ”نظام فاطمی” محصول ۱۳۴۴ نقشآفرینی کرد.
در سن ۱۶ سالگی ترانه «قصه وفا» اولین صفحهای بود که از گوگوش منتشر شد و و رکورد فروش صفحه رو شکست. آهنگ این قطعه از «پرویز مقصدی» و شعرش از«ایرج جنتی عطایی» بود.
گوگوش دیگه مسیر زندگی هنریش رو پیدا کرده بود. در سال ۱۳۴۶ در ۱۷ سالگی با «محمود قربانی» ازدواج کرد و صاحب یک فرزند شد به نام «کامبیز» و ترانه «لالایی» هم به همین مناسبت اجرا و منتشر شد.
سال ۱۳۴۹ قطعه زیبای «دو ماهی» ساخته شد. آهنگی که شرکت صفحه حاضر نبود اون رو پخش کنه، چون به باور اونها این یک آهنگ کودکانه بود و نباید با صدای گوگوش ضبط بشه. ولی گوگوش منصرف نشد و این آهنگ با شعر «شهیار قنبری» و آهنگسازی «بابک افشار» منتشر شد.
گوگوش در فستیوالهای بینالملی در کشورهای تونس، ایتالیا، و فرانسه شرکت میکنه، و جایزه «گلدن رکورد» در مراسم کن فرانسه رو هم از آن خودش میکنه.
در سال ۱۳۵۱ در سفری که به ایتالیا داشت و با کمپانی «آرسیه» قراردادی میبنده برای تولید و انتشار ترانهای انگلیسی زبان به اسم «I Believe in Love» که موفقیت مالی برای گوگوش نداشت ولی براش پر بود از تجربه و افتخار.
گوگوش در برگشتش از ایتالیا به ایران با موهایی خیلی کوتاه وارد میشه و همین مدل مو در همون سال به مدل ”گوگوشی” معروف میشه. خیلی از خانمها و حتی خوانندگان معروف زن موهاشون رو به حالت موهای گوگوش در میارن.
گوگوش در مصاحبهای میگه:« به خاطر فشارهای عصبی حال روحی خوبی نداشتم و وقتی حال عصیان بهم دست میداد و زورم به جایی نمیرسید، یا موهام رو از ته میزدم یا ناخنهام رو از ته میچیدم.»
بعد از پنج سال زندگی مشترک، گوگوش از همسر اولش جدا شد. گوگوش در مصاحبهای میگه: «به هر حال این ازدواجی بود ناموفق، اما من بزرگترین سرمایه زندگیم رو از ”محمود قربانی” دارم که اون یگانه پسرم ”کامبیزه”.»
در سال ۱۳۵۱ گوگوش با بازی زیباش در فیلم «بیتا» با حضور «عزتالله انتظامی» به کارگردانی «هژیر داریوش» منتقدین سینما رو متوجه کرد که گوگوش یک هنرپیشه معمولی نیست. گوگوش به خاطر بازی در این فیلم از جشنواره «نوپا» برنده جایزه «سپاس» شد.
اولین همکاری گوگوش با آهنگسازی «شماعیزاده» و شعر «اردلان سرفراز» با نام «دو راهی» منتشر شد. بعد از این همکاری قطعههای زیبا و به یاد موندنی دیگهای به نامهای «اون منم»، «بمون تا بمونم»، «نمیاد»، «غریب آشنا»، «کوه»، «من و گنجشکهای خونه»، «من و تو»، «پیشکش» و «مخلوق» یکی پس از دیگری منتشر شد.
در پاییز سال ۱۳۵۰ آهنگ فراموشنشدنی و اعتراضی «جمعه» با شعر «شهیار قنبری» و آهنگ «اسفندیار منفردزاده» منتشر شد. این ترانه توسط خواننده معروف مرحوم «فرهاد» دو سال پیش اجرا شده بود ولی با صدای گوگوش به شهرت بیشتری رسید.
در سال ۱۳۵۳ گوگوش با بازیگر مشهور«بهروز وثوقی» ازدواج کرد و بعد از فیلم «پنجره» در سال ۱۳۴۹ برای بار دوم در فیلم «همسفر» در سال ۱۳۵۴ به کارگردانی «مسعود اسداللهی» همبازی شد. ترانه «وقتشه» برای تیتراژ این فیلم ساخته شده. در سال ۱۳۵۵ با فیلم «ماه عسل» گوگوش باز با «بهروز وثوقی» همبازی میشه. با وجود این که همه جا صحبت از گوگوش و بهروز بود ولی این عشق کم عمر بود و بعد از یک سال، گوگوش و بهروز از همدیگه جدا میشن.
رد پای گوگوش همه جا دیده میشد. در تلویزیون با مجریگری برنامههای «چشمک» و «شوی شبکه صفر» در سینما با فیلمهای پر مخاطبش و در دنیای موسیقی با ترانههای پر طرفدارش و در دنیای مُد هم با اساتیلهای متفاوتش.
در سال ۱۳۵۵ گوگوش با بازی در فیلم «نازنین» به بلوغ بازیگری خودش رسید. فیلمی به کارگردانی «علیرضا داوودنژاد» که نقش «نّیر»، دختر یتیمی رو بازی میکنه که از جوانی به نام «مرتضی» بارداره و عمهٔ پیرش «عفت» از اون مراقبت میکنه .
فیلم معروف «در امتداد شب» در سال ۱۳۵۶ با بازی «گوگوش» و «سعید کنگرانی» به کارگردانی «پرویز صیاد» در سینماهای ایران اکران شد. این آخرین فیلم گوگوشه به روی پردههای سینما میره که داستانی عاشقانه بین پروانه و بابک رو روایت میکنه. پروانه یک خواننده معروفه و بابک یک محصله که به سرطان خون مبتلاست و شیفتهٔ پروانه است و با نامهنگاری و ابراز تمایل برای ملاقات با پروانه علاقه خودش رو به اون نشون میده. این دو با هم آشنا میشن و رابطه احساسی بینشون شکل میگیره. وقتی پروانه از طریق مادر بابک، از بیماری بابک با خبر میشه تصمیم میگیره اون رو برای معالجه به خارج از کشور ببره.
در سال ۱۳۵۶ یک سریال تلویزیونی درست شد به اسم «طلاق» به کارگردانی «مسعود اسداللهی» که تیتراژ این سریال ترانه زیبای گوگوش به اسم همین سریال یعنی «طلاق» هست که آهنگسازی این ترانه از «منوچهر چشم آذر» و شعرش از«اردلان سرفراز» است. منوچهر چشم آذر ملودی ترانه طلاق رو از قطعه ”Heaven on Their Minds” از گروه بریتانیایی ”Jesus Christ Superstar” الهام گرفته و تولید کرده. قرار بوده این قطعه رو «رامش» برای این سریال اجرا کنه ولی اون قبول نمیکنه و این موقعیت به گوگوش داده میشه. با انتشار این آهنگ، خیلی مورد تحسین قرار میگیره و به این ترتیب این قطعه تبدیل میشه به یکی از آثار فراموش نشدی گوگوش.
در سال ۱۳۵۶ گوگوش با «همایون مصداقی» ازدواج میکنه. شرایط سیاسی ایران متشنج شده بود و شورشهای خیابانی روز به روز بیشتر میشد. گوگوش که توی این شرایط فعالیتی نمیکرد، تصمیم میگیره به دیدار پسرش کامبیز به سوئیس بره که در اونجا مشغول تحصیل بود. طی این سفر گوگوش به دعوت مرحوم «پوران» برای اجرا در افتتاحیه کاباره «کلبه» راهی «لسآنجلس» میشه و نزدیک به ۶ ماه دور از ایران بود. شورشهای خیابانی همچنان در ایران ادامه داشت و حکومتی که صدا و هنر گوگوش رو پذیرا بود، دیگه برجا نبود.
شاه رفت، گوگوش ایران نبود. خمینی اومد و باز هم گوگوش ایران نبود. حکومت به طور کلی عوض شده بود و حال و هوای ایران دیگه شبیه قبل نبود. گوگوش در مصاحبهای میگه: «برای تک تک ایرانیها، چه خارج و چه داخل وضعیتی منگ، گمشده و بلاتکلیفی درست شده بود و حتی نمیشد با فکر کردن تصمیم درست گرفت. توی شرایط مالی و روحی بدی قرار گرفته بودم و از طرف مادر بهم خبر رسید که دادستانی انقلاب خونه من رو بی صاحب دونسته و قراره ضبطش کنند و تبدیلش کنند به خوابگاه دانشجویی. شرایط و روزهای سختی رو داشتم پشت سر میذاشتم که یک روز تصمیم گرفتم به ایران برگردم.»
گوگوش به ایرانی که شبیه گذشته نبود برگشت، نه دوربینی بود نه صحنهای. نه هنرمندان تبعیدی به خونههاشون برگشته بودند، نه گوگوش میتونست به صحنه برگرده.
سالهای سکوت
گوگوش در اواخر سال ۱۳۵۸ به زندان اوین احضار شد. در اون دوران اطلاعیهای در روزنامههای «کیهان» و «اطلاعات» چاپ شده بود از یک لیست بلند به اسامی خوانندهها، هنرپیشهها و موسیقیدانان که همگی به دادگاه انقلاب احضار شده بودند. روزی که گوگوش به زندان اوین احضار شد در اونجا تنها نبود، افراد سرشناسی مثل مرحوم «فردین» مرحوم «ناصر ملکمطیعی»، «پوری بنایی»، «نوش آفرین» و خیلی افراد دیگه برای بازجویی و تعهد کتبی حضور داشتند. گوگوش در طول دو هفته ۴ بار احضار شد و در نهایت تعهد کتبی داد که دیگه هیچگونه فعالیت هنری نداشته باشه. گوگوش ممنوعالصدا، ممنوعالتصویر و ممنوعالحضور شد.
در مهرماه سال ۱۳۵۹ یک هفته بعد از شروع جنگ ایران و عراق، دایره منکرات جمهوری اسلامی گوگوش رو دوباره احضار کرد. در این بازجویی سوالهایی تکراری از گوگوش پرسیده شد و بعد از اتمام بازجویی به گوگوش اجازه ندادند که محیط رو ترک کنه و در زیرزمین همون محل، که خانهای واقع در خیابان وزرای تهران بود به مدت ۱ ماه زندانی شد.
گوگوش در مصاحبهای میگه: «در زیر زمین اون خونه ۶ اتاق وجود داشت و ۳ تای اونها برای خانمها و ۳ تای دیگه برای آقایون بود. من در اتاقم تنها نبودم و ”مرجان” هم با من بود. فقط گاهی به ما اجازه میدادند که توی راهرو قدمی بزنیم، سلولها پنجره به بیرون نداشت و نوردهی سلولها از بخش راهرو بود. وقتی من توی اون موقعیت قرار گرفتم به خاطر اینکه بتونم با این شرایط کنار بیام، خودم رو وفق دادم با وضعیتی که اونجا بود و همه چیز رو پذیرفتم و هیچی دیگه نمیتونست اذیتم کنه. فکر این میاومد توی سرم که شاید قرار باشه حتی اعدامم کنند ولی همین که شرایط رو پذیرفتم فشار لحظهها برام کم شد و تونستم که تحمل کنم.»
گوگوشی که به یک سوپراستار تبدیل شده بود و هنرش از مرزهای ایران عبور کرده بود و ترانههاش زمزمه مردم شده بود، دیگه خانهنشین شده بود.. کتاب میخوند و آشپزی میکرد و مثل یک زن عادی زندگی میکرد و هر روز تلاش میکرد که گوگوش رو بذاره توی صندوقچه خاطرات و بشه کسی که هرگز نبود.
گوگوش بعد از انقلاب ایران سکوت کرد و حضور نداشت، ولی نسل من که هیچ وقت اون رو ندیده بود، با شنیدن ترانههای پراحساسش و دیدن فیلمهای متفاوتش سعی میکرد جای خالیش رو توی هنر ایران پر و تازه نگه داره.
به تجربه شخصی خودم در دوران نوجوانیم، اون زمان که هنوز اینترنتی در ایران نبود و ماهوارههای شبکههای خارجی به راحتی در دسترس نبودند، تنها راه برای گوش دادن ترانههایی موفق و پیشرو، یا رجوع کردن به ترانههای خارجی زبان بود یا گوش دادن ترانههای تولید شده قبل از انقلاب که در بین اونها تنها ”گوگوش” بود که متناسب با هر حال و روز و احساساتی که داشتم، ترانهای داشت که با گوش دادنش مرهمی میشد برای روح و قلبم.
یادمه اون روزها نقاشی زیاد میکشیدم، هیچ مجله، شبکه و یا منبعی نبود که توی نقاشیهام از اون الهام بگیرم و این فقط گوگوش بود که در اون دوران به دادم میرسید. با عکسهای متفاوتی که از گوگوش قبل از انقلاب ایران به جا مونده بود، توی هر کدومشون آرایش مو و صورت و پوشش متفاوتی داشت و در نسل من به صورت یواشکی و غیر قانونی توی مدرسه و کوچهها به حالت پوستر و کارت تبریک و جلدهای نوارکاست و سیدی، دست به دست میشد.و این عکسهای پرشکوه برای من میشد یک منبع بزرگ توی روزهای خاکستری و محدود نوجوانی. شروع میکردم چهرهش رو کشیدن و از استایلش الهام گرفتن و همهش از خودم میپرسیدم چی شد و چرا الان دیگه روزامون مثل این عکسها نیست و آیا مردم من محدودیت میخواستن که زندگیشون رو اینقدر زیرو رو کردن؟
یک ضبط کوچیک توی اتاقم داشتم و یک سری کاست از ترانههای گلچین شده گوگوش کنارش. چهرهش رو میکشیدم و ترانههاش رو گوش میدادم و بهش فکر میکردم که الان کجاست و داره چی کار میکنه؟ یعنی این همه هنر و زیبایی رو کنار گذاشته و یک گوشهای از تهران داره زندگی میکنه؟ یعنی دیگه قرار نیست دوباره بخونه و ترانههای زیبا و جدیدی خلق کنه؟ همیشه دوست داشتم توی بزرگترین قطعی که میتونم چهرهش رو بکشم و برم و پیداش کنم و نقاشی رو بهش بدم و ازش خواهش کنم که دوباره بخونه. ولی کجا؟ چطوری؟ ولی ترس از حکومتم من رو از این کار منع میکرد و باز فکرم درگیر این میشد که یعنی الان کجاست و داره چی کار میکنه، که بالاخره یک خبر بزرگ بهم رسید!
متوجه شدم که ”گوگوش” از ایران خارج شده و مثل یک ققنوس از زیر خاکستر بیرون اومده و بعد از ۲۱ سال، سکوت خودش رو شکسته.
تولد دوباره
قسمت دوم ویژه برنامه ماخیسم درباره گوگوش را از اینجا بشنوید:
در ۱۶ تیر ۱۳۷۹ ”گوگوش” در یک کنفرانس خبری در ”تورنتو” کانادا حضور پیدا کرد و به سوالات خبرنگاران جواب داد. گوگوش در ابتدای کنفرانس میگه: «من اومدم به این کنفرانس که جواب این همه موج زیبا و قشنگ رو بدم، این امواج در متافیزیک به من رسیده، چه افرادی که کنارم در مملکت من بودند چه کسانی که دور از من بودند و همهشون زیبایی عشق رو به من رسوندند و دلم میخواد که بتونم تمام این امواج عشق رو زیبا جواب بدم. از تمام کسانی که به طریقههای مختلف آمدن به من خوشآمدگویی گفتند ازشون تشکر میکنم، از تمام دوستان مطبوعاتی و غیرمطبوعاتی و از همه ایرونیهای عزیزی که دونه دونهتون توی قلب من همه این ۲۱ سال جا داشتین و جا خواهید داشت و از همهتون متشکرم و دوستتون دارم.»
گوگوش در سال ۱۳۷۰ با کارگردان مطرح ایرانی ”مسعود کیمیایی” ازدواج کرد و در این کنفرانس ازش سوال میشه که دلیل خروجش از ایران چی بوده و گوگوش جواب میده:« من برای بازی در دو فیلم به کارگردانی همسرم ”مسعود کیمیایی” که به ما پیشنهاد شد در ایران، به این سفر اومدیم و وقتی این پیشنهاد رو قبول کردیم یک جواهری به من معرفی شد از طرف مسعود کیمیایی که حامل موسیقی جدیدی بود و ایشون رو با خودم آوردم و به من پیشنهاد این هم داده شد که اگه قراره ۲ تا فیلم در اینجا کار کنم یک امتحانی هم در اجرای کنسرت داشته باشیم. این جواهر که ”بابک امینی” است، جوانی با استعداد و با ذوقیه و آهنگهای جدید من رو ساخته و تنظیم کرده.»
در این کنفرانس از گوگوش پرسیده میشه که چی شد که بعد از این ۲۱ سال تصمیم گرفتین از ایران خارج بشی، و اون در جواب میگه: «هر انقلابی باید یک دورهای رو بگذرونه که تعمیر و ترمیم بشه، منم جیرهم ۲۱ سال موندن در ایران بود و نداشتن گذرنامه بود، البته دنبال هم نکردم برای اینکه تصمیم خارج شدن از ایران رو نداشتم و در صورتی دوست داشتم از ایران خارج بشم که بتونم باز برگردم به مملکتم. میدونید که هر عاشقی دوست داره پیش معشوقش باشه دیگه. و مملکت من جاییه که توش بزرگ شدم و فرهنگش رو بیشتر از هر جای دیگهای میشناسم. و دوست نداشتم به صورت غیرقانونی از ایران خارج بشم چون معتقد بودم کار من و گوگوش قاچاق نیست که بخوام قاچاقی بیام بیرون و قاچاقی کار کنم. به همین دلیل صبر کردم جیرهم تموم بشه که ۲۰ سال طول کشید و اجازه قانونی بگیرم تا بتونم به اختیار خودم تصمیم بگیرم بیام بیرون و برگردم.»
سرانجام هیچ فیلمی با گوگوش کلید نخورد ولی در شبی فراموش نشدنی، در ۲۹ جولای ۲۰۰۰ با حضور ۱۵ هزار ایرانی در سالن «ایر کانادا سنتر تورنتو» گوگوش بعد از ۲۱ سال سکوت، به روی صحنه رفت.
سر تا سر دنیا، آمریکا، کانادا، اروپا تا آسیا و استرالیا میشد بار دیگه رد پاش رو پیدا کرد. یک پیوندی دوباره با شنوندههای قدیمیش و دیداری تازه با نسلی که فقط اسمش و صداش رو شنیده بود.
گوگوش بعد از انتشار آلبوم «زرتشت» در سال ۱۳۷۹که بخشی از اون در ایران به صورت مخفیانه ضبط شده بود و در کانادا تکمیل و پخش شده بود، با ترانه سرایی «نصرت فرزانه» و تنظیم و آهنگسازی « بابک امینی» و «بابک بیات» شروع دوبارهای شد برای صحنه خالی هنر موسیقی ایران.
گوگوش با تک آهنگ ۱۰ دقیقهای اعتراضی و سیاسی «کیو کیو بنگ بنگ» در سال ۱۳۸۲ با ترانه سرایی «زویا زاکاریان» همکاری جدیدی با آهنگسازی «مهرداد آسمانی» شروع کرد.
بعد از این تک آهنگ زیبا «گوگوش» در سه آلبوم زیبای دیگه به اسمهای «آخرین خبر» در سال ۱۳۸۳ «مانیفست» در سال ۱۳۸۴ و «شب سپید» در سال ۱۳۸۷، با «مهرداد آسمانی» و «شهیار قنبری» همکاری کرد.
گوگوش در سال ۱۳۸۸ مشغول تهیه آلبوم جدیدش با همکاری مجدد با یار قدیمیش، ترانه سرا «اردلان سرفراز» وآهنگسازی «بابک امینی» بود که مصادف شده بود با انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ایران. ترانه زیبای «من همون ایرانم» به ترانهسرایی «رها اعتمادی»’ ۲ روز بعد از کشته شدن «ندا آقاسلطان» در درگیریهای خیابانی منتشر شد و از طرف گوگوش تقدیم شد به تمام کوشندگان راه آزادی.
در بهار ۱۳۸۹ آلبوم زیبای «حجم سبز» منتشر شد. گوگوش در مصاحبهای میگه قرار بوده که این آلبوم «عاشقانه» نامگذاری بشه ولی بعد از مصاحبهای که با خانم «هما سرشار» داشته، شعری از کتاب «’حجم سبز»سهراب سپهری روخونده و تصمیم گرفته این آلبوم رو به همین اسم، نامگذاری کنم.
در این آلبوم قطعه زیبا و فراموش نشدنی «من و گنجشکهای خونه» با ترانه سرایی «اردلان سرفراز» و آهنگسازی «حسن شماعی زاده» بعد از ۴۰ سال بازخونی شد.
در مهر ماه سال ۱۳۸۹ این سری گوگوش با حضورش در «آکادمی موسیقی گوگوش» از شبکه نو پای «من و تو» بعد از ۳۴ سال در تلویزیون حضور پیدا کرد. این برنامه هر هفته از شبکه پخش میشد و ۸ شرکت کننده باید خودشون رو با مربیگری گوگوش’، بابک سعیدی وهومن خلعتبری به مرحله نهایی میرسوندند. این برنامه تلویزیونی در زمان خودش از پربینندهترین برنامههای فارسی زبان تولید شده خارج از ایران بود.
«آکادمی موسیقی گوگوش» ادامه پیدا کرد و در سری جدیدش ۱۰ شرکت کننده حضور داشتند که برای انتخاب خواننده فینال رایگیری انجام میشد. درمجموع ۴ میلیون رای برای این شوی تلویزیونی به ثبت رسید. ترانه زیبای «یه حرفهایی» در روز فینال این شو تلویزیونی توسط گوگوش و شرکت کنندگان اجرا میشه.
در سال ۱۳۹۱ یک آلبوم تاثیرگذار، زیبا و متفاوت دیگه به نام «اعجاز» از گوگوش منتشر شد. این آلبوم شامل ۱۰ قطعه هست که «بابک سعیدی» و «رها اعتمادی»، گوگوش رو توی این آلبوم همراهی میکنند.
در این آلبوم قطعهای زیبا تاثیر گذار وجود داره به اسم «بهشت» که ترانه سراش «روزبه بمانی» و آهنگسازش «علیرضا افکاری» هستند و کارشون رو از ایران برای گوگوش ارسال کرده بودند و نتیجه کارشون منتشر شد..
این ترانه از عشق ممنوعه صحبت میکنه.گوگوش در این ترانه حمایت خودش رو به صورت آشکارا از جامعه رنگینکمانی اعلام میکنه.
«نوید اخوان» کارگردان ویدیو این ترانه هست و در مصاحبهای میگه: « در ۲۴ ساعت اول که این ویدیو در سایتهای فارسی در دسترس قرار گرفت بیش از نیم میلیون نفر اون رو دیدند، این نشون میده که این موضوع توجه مخاطب رو جلب میکنه چه موافق باشند چه مخالف. این ویدیو باعث شده که سرش بحث بشه و این خیلی خوبه، خیلی از همجنسگرایان مینویسن که زندگیشون تغییر کرده، نظراتی که از زمان انتشار این ویدیو دیدیم و خواندیم و پیغامهای که دریافت کردیم نشون داده که این ویدیو اولین گام بوده توی هنر موسیقی ایران بوده و قبل از این در مورد این موضوع حتی بحثی هم نمیشده و اگر حرفی هم زده میشده همیشه در مورد نفی همجنسگرایی و غیراخلاقی بودن آن بوده. اما الان بحث به سطح دیگهای رفته و این همان اولین گامیست که با این ویدیو برداشته شده.»
داستان این ویدیو که البته مشابهش قبلا ساخته شده بوده ولی نه در فضای فارسیزبان، از این قراره که یک دختری یک شریک احساسی داره ولی چهره اون شریک احساسی دیده نمیشه چون دوربین از زاویه دید اون شخص هست و داستان از نگاه اون فرد بازگو میشه، در صحنهای این دو شخص داخل مترو هستند که مورد ضرب و شتم مسافران مرد داخل مترو قرار میگیرند و در صحنهای دیگه، دختر شریک عاطفیاش رو به سمت خونه میبره که به پدرش معرفیش کنه ولی پدرش از دیدن اون ناراحت میشه و دخترش رو دعوا میکنه و در صحنهای دیگه فردی که هویتش مشخص نیست برای کادوی روز ولنتاین به دوست دخترش بلیط کنسرت گوگوش رو میده و در آخر ویدیو متوجه هویت اون شخص میشیم که یک دختره و ویدیو در با نوشته ”Freedom to Love for all” به معنی ”آزادی در عشق برای همه” به پایان میرسه.
این ویدیو خیلی ساده و پر معنیه و شاهد ارتباط مستقیمی بین اشعار و رابطه دوهمجنس هستیم. برای ”گوگوش” که توی دنیا طرفدارانی داره که از ۳ نسل قبل هستند و شاید هنوز در مورد همجنسگرایی ناآگاهی داشته باشند، این حرکت خیلی تابوشکنی بوده و ریسک این رو داشته که شاید تعداد زیادی از هواداراش رو از دست بده ولی چنین نشد و این اثر بیشتر از هر چیز باعث آگاهسازی شد. شاید خوانندگان دیگهای هم دست به حمایت از جامعه رنگینکمونی زده باشند ولی قدرت ترانه و موسیقی این قطعه با همراهی صدای ”گوگوش” و این ویدیو ساده و پر معنا حرف اول رو میزنه.
در سال ۱۳۹۴ ”گوگوش” آلبوم زیبای دیگهای تولید و منتشر کرد به نام «عکس خصوصی» که جا داره به قطعههای زیبا و فراموش نشدنی «عشق»، «عکس خصوصی» ، «چه زیبا بود» و «صحنه» در این آلبوم اشاره کرد.
گوگوش در سالهای اخیر مجموعه کنسرتهای خاطرهانگیز «مثلث خاطرهها» به همراهی «مارتیک» و «شماعیزاده» و «رفاقت» به همراهی «مارتیک» در کشورهای مختلف اجرا کرد.
در مجموعه کنسرت «مثلث خاطرهها» گوگوش آثاری رو اجرا میکنه که در دهه پنجاه خورشیدی با همکاری «’منوچهر چشمآذر»، «’حسن شماعیزاده» و «اردلان سرفراز» خلق شدند. گوگوش در سالهای اخیر همچنین تعدادی تک آهنگ تولید کرده و در این ترانهها با خوانندههای مطرحی مثل «مارتیک» «شماعیزاده» و «سیاوش قمیشی» همخونی کرده.
یکی از این تکآهنگهای پر معنا، قدرتمند و تاثیرگذار، تکآهنگ اعتراضی «چهل سال» است که همراهه با همخونی «سیاوش قمیشی». ترانه این قطعه از «رها اعتمادی» هست و تنظیمش توسط «الیاس شیرزاد» انجام شده. این ترانه اشاره به چهل سال حکومت جمهوری اسلامی در ایران داره و از درد و مشکلات مردم و سکوت ۴۰ ساله صحبت میکنه.
«گوگوش» با کارنامه هنری که از خودش داره، میشه اون رو توی لیست «هنرمندان کوییر» قرار داد، نه این که خودش کوییر باشه، که هنرش میتونه کوییر باشه. چون در ترانههایی مثل «دوماهی»، «کویر»، «جاده»، « مرداب»، «دو پنجره»، «پرنده» و خیلیهای دیگه، شاهد ترانههایی هستیم که در اونها هیچ اشارهای به جنس یا جنسیت خاصی نشده و در هر قالبی قدرت قرارگیری داره و یا در اولین نقشآفرینیاش در سینما که فیلم «فرشته فراری» محصول سال ۱۳۳۹ به کارگردانی «گرجی عبادیا» است، گوگوش در این فیلم، عضو یک گروه تاتره و نقش یک پسر بچه رو ایفا میکنه. در فیلم «شب غریبان» محصول سال ۱۳۵۴ به کارگردانی «محمد دلجو» گوگوش نقش فردی به نام «رضا» رو بازی میکنه و از خودش رفتاری نشون میده که منتسب به پسرهاست و یا حتی میشه به مدل مویی که گوگوش در فرهنگ مُد دهه پنجاه ایران به اسم خودش به جا گذاشت اشاره کرد که نسل قبل و بعد از اون به این مد مو «مدل مو پسرونه» میگفتند ولی نسل دوره پنجاه خورشیدی این مدل رو «گوگوشی» صدا میکردند.
شاید برای خیلی از ما سخت باشه که در مورد تاریخ و اتفاقهایی که در بازه زمان مشخصی افتاده تحقیق و مطالعه کنیم، ولی نگاهی به زندگی و آثار خلق شده توسط «گوگوش» به ما کمک میکنه که با هنر بیشتر حال و هوای قسمتی از تاریخ ایران رو درک کنیم، با تاثیراتی که اتفاقات تاریخی ایران روی زندگی و آثار هنری گوگوش گذاشت و حتی سکوت ۲۰ سالهاش که پر بود از حرفهای ناگفته و ترانههاش که زمزمه ۳ نسل شده و حمایتهاش با هنرش از ایران و ایرانی و جامعه رنگینکمونی همه و همه باعث میشه گوگوش رو تبدیل کنه به یک هویت ایرانی.